مدرسه علمیه الزهرا خلخال

الهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نماز اول وقت در کلام آیت الله بهجت (ره)

26 شهریور 1394 توسط الزهرا خلخال

خواندن نماز اول وقت جماعت ، به نوعی امر به معروف عملی است که اگر با خلوص نیت همراه باشد می تواند موجب بیداری قلوب بندگان خدا شده و آنان را نسبت به دستورات دینی ترغیب نماید.
مراقبت بر نماز اول وقت ، روحیه ی ایمان را در انسان تقویت نموده و همین مراقبت دایمی هر چند که با حضور قلب همراه نباشد ، انسان را به نماز با حضور قلب کامل می رساند و قلب آدمی را سرشار از محبت و معرفت الهی می نماید.

تأثیر نماز اول وقت

کسانی که ملتزم به نماز ، در اوّل وقتش هستند و ملتزم به « صلات کامله » هستند ، اگر قدری مراقب خودشان باشند و ببینند حال بعد از صلاتشان با حال قبل از صلاتشان فرق کرد و این فرق را اختیاراً از دست ندهند ، امید است به این که از « ألَّذِینَ هُم عَلَی صَلاتِهِم دَائِمُون ؛ همان کسانی که دائماً در حال نماز هستند » باشند ؛ همیشه مُصلّی باشند ؛ یعنی همیشه متذکّر باشند . نمازی را که برای تذکّر خوانده است ؛ تذکّر ، در او ایجاد یک روحیه ی قوی می کند ، که با واسطه ی آن روحیه ی قوی ، همیشه به یاد خدا می باشد و همیشه این قوّت خودش را حفظ می کند .

از فایده های نماز جماعت اول وقت

این که شب و روز اگر نماز جماعت را اول وقت بخوانند ، ثواب زیای دارد ، برای این است که علاوه بر این که خودشان جماعت خوانده اند ، دیگران را هم به جماعت می اندازند . همین جماعت عدّه ای در اوّل وقت ، حافظ نماز آخر وقت دیگران است که فرادی می خوانند ؛ اگر چه [ جماعت را ] خیلی هم مختصر بخوانند . همین ها محکوم سازی نماز خواندن مردم است . آن ها می گویند : « بعضی این قدر به نماز در اول وقت اهمیّت می دهند ؛ حالا ما در آخر وقت هم نماز نخوانیم ؟! » این ، کأنّه سند نماز برای دیگران است .

( گوهر های حکیمانه ، انتشارات خادم الرضا (ع) ، صفحات ۱۲۳ و ۱۲۶ )

 

 نظر دهید »

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 94/6/25

26 شهریور 1394 توسط الزهرا خلخال

بیانات در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌(۱)
الحمدلله ربّ العالمین، والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الارضین.

خیلی خوش‌آمدید برادران و خواهران عزیز! یکی از  شیرین‌ترین دیدارها برای این حقیر، همیشه دیدار با شماها است؛ چه آنهایی که یادگاران دوران دفاع مقدّسید و ارزشمندترین خاطرات را در ذهن ما زنده میکنید، چه جوانهای عزیز و نسلهای بعدی که در طول این چند ده سال به این مجموعه‌ی مبارک ملحق شده‌اند. امیدواریم ان‌شاءالله برکات الهی شامل حال همه‌ی شما باشد و بتوانید آن راه مستقیم -صراط مستقیم- و جهاد مقدّس را در همه‌ی احوال دنبال کنید که این، راز سعادت و نجاح بشر در دنیا و آخرت است.

اوّلاً ماه مبارک ذی‌حجّه ماه مهمّی است، قدر بدانیم. بجز عید شریف غدیر و عید مبارک قربان، آنچه در این ماه -غیر از این دو مناسبت- مهم است، مناسبت عرفه است؛ روز عرفه را قدر بدانید؛ خود را برای ورود به درگاه خشوع در مقابل پروردگار آماده کنیم. روز بزرگی است روز عرفه. ما دچار غبارگرفتگی و زنگ‌زدگی در دلهایمان میشویم؛ تضرّع، خشوع، ذکر، توسّل، این زنگها را و این غبارها را میزداید و روزهای مشخّصی، فرصتهای برتری برای این زنگ‌زدایی و رنگ‌زدایی و غبارروبی هست که از جمله‌ی برترینِ آنها عرفه است. روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه‌لحظه‌ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم.

یک نمونه [از اعمال‌]، این دعای عجیب امام حسین (علیه‌السّلام) در عرفه است که مظهر خشوع و تذلّل و ذکر و مظهر ابتهال(۲) در مقابل پروردگار است. یک نمونه‌ی دیگر دعای امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) در صحیفه‌ی سجّادیّه است.(۳) اینها را با تأمّل و با تفکّر بخوانید؛ این توشه‌ی شما است.

راهی که شما [در پیش‌] دارید، راه طولانی، دشوار و بسیار ارزشمندی است. خب، راه‌های زندگی زیاد است؛ همه دارند زندگی میکنند، همه دارند نان درمی‌آورند، کار میکنند -کارهای مباح، کارهای مستحب، کارهای حرام- امّا این راهی که شما انتخاب کردید، راه بی‌نظیری است؛ جواهر است در قبال خاک‌وخاشاک و سنگ‌ریزه‌ها؛ راه مهمّی است. از جمله‌ی آن راه‌های زندگی است که تاریخ را میسازد، ملّتها را سربلند میکند، کشورها را نجات میدهد، آینده‌ها را میسازد و برتر از همه، رضوان الهی و بهشت اخروی و دنیوی را نصیب شما میکند؛ این راه، یک چنین راهی است. خب، طبعاً به موازات اهمّیّت این راه، خستگی‌ها و دشواری‌ها و خاروخاشاک‌ها هم در این راه زیاد است؛ نیرو لازم دارد، نشاط لازم دارد؛ این اعمال، این توجّهات، آن نشاط را در شما به‌وجود می‌آورد. از معنویّت، از توسّل، از خشوع غافل نباشید. هر دقیقه‌ی تضرّع در مقابل پروردگار، یک ذخیره‌ی ارزشمندی در دل انسان به‌وجود می‌آورد. این عرض اوّل ما.

امّا درباره‌ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. چهار کلمه است که هرکدام از این چهار کلمه یک عمقی دارد، یک مغزی دارد، یک شرحی دارد. شما در داخل سپاه مشغول فعّالیّت و سرگرم فعّالیّتید؛ شاید به‌قدر آیندگان، بینندگان، مطالعه‌کنندگانِ بعدی فرصت پیدا نکنید روی اینها تکیه کنید و تعمّق کنید، امّا جای تعمّق دارد: «سپاه»، «پاسداری»، «انقلاب» و «اسلام». اینها چهار کلمه است که اسم شما و عنوان شما از اینها تشکیل شده.

امّا سپاه. شما سپاهید؛ خب، پاسداری از انقلاب، مخصوص سپاه پاسداران که نیست؛ همه موظّفند -هر انسانی، هر موجود مؤمنی موظّف است- امّا خصوصیّت سپاه این است که یک سازمان است، یک مجموعه‌ی منظّم است، سپاه است. این سپاه بودن، تکیه‌ی بر روی نظم و انضباط و کار مدیریّتی و نتیجه‌بخش بودنِ هر ذرّه کار [است‌]. وقتی پراکندگی بود، پریشانی به‌وجود می‌آید، خیلی از کارها هدر میرود، [امّا] وقتی سازمان بود، مجموعه بود، تشکیلات بود، نظم و انضباط برقرار بود، مثل جدول‌کشی در زیر یک سدّ پُر از آب است که اگر درست انجام بگیرد، یک قطره آب هدر نخواهد رفت و همه به محلّ مورد نیاز میرسد. خصوصیّت سپاه بودن این است.

ما در مجموعه‌ی تنظیمات کشوری جایی را نداریم جز سپاه که برای پاسداری از عزیزترین حادثه‌ی تاریخی این کشور و حادثه‌ی جاری این کشور -که حالا شرح خواهم داد- یک وظیفه‌ی سازمانی برای خودش تعریف کرده باشد. بنابراین معنای سپاه بودن، سازمان‌یافتگی است، معنایش نظم است، معنایش مأموریّتهای تعریف‌شده و مشخّص است.

یک بُعد دیگرِ سپاه بودن و سازمان‌یافته بودن، پیر نشدن است؛ سازمان، پیر نمیشود. توالی نسلها، دست‌به‌دست شدنِ معرفتها، تجربه‌ها نمیگذارد که یک سازمان پیر بشود؛ دائماً تجدید حیات میکند. فقط هم دست‌به‌دست شدنِ معرفتها نیست؛ رشد هم پیدا میکند. یعنی امروز سپاه به معارفی در زمینه‌های مختلف دست پیدا کرده است که سی سال پیش به این روشنی، به این وضوح این معارف را نداشت. دستاوردهای معرفتی سپاه در زمینه‌های مختلف روزبه‌روز رشد پیدا میکند، عمق پیدا میکند. این، خاصیّت دیگرِ سازمان بودن و منظّم بودن و تشکیلاتی بودن است.

یک خصوصیّت دیگر، تربیت عناصر جدید است؛ هم عناصر درونی، هم عناصر بیرونی. وقتی تشکیلات هست، وقتی منظّم است، انسانها در درون تشکیلات تربیت میشوند و عنصرهای کارآمد و فهیم به‌وجود می‌آیند؛ در حالت گسیختگی سازمانی، این خصوصیّت به‌دست نخواهد آمد. علاوه‌ی بر تربیت درونی، تربیت بیرونی هم هست. امروز سپاه بر روی افکار عمومی اثر میگذارد؛ بر روی سازندگی جوانها و انسانها اثر میگذارد؛ عناصر صادراتی سپاه به دستگاه‌های مختلف که خیلی هم فراوان است -که عناصری را برای مدیریّت دستگاه‌های مختلف، سپاه در طول این سالها مرتّباً از میان خودش صادر کرده- بر روی آن مجموعه‌ها و تشکیلات‌ها اثر میگذارند. بنابراین تربیت انسانها و رشد دادنِ عناصر مستعد، از جمله‌ی دیگر خصوصیّاتِ اینها است.

[سپاه‌] مظهر اقتدار میدانی است؛ خصوصیّت سپاه بودن این است. اقتدار در عرصه‌ی سیاسی، در عرصه‌ی تبلیغات یک حرف است، اقتدار بر روی زمین در میدان، یک حرف دیگر است. اقتدار میدانی موجب میشود که اقتدار سیاسی هم به‌وجود بیاید. وقتی شما بر روی زمین دارای اقتدار هستید، میتوانید تصرّف کنید، میتوانید کار کنید، میتوانید دفع کنید، میتوانید جذب کنید. وقتی یک ملّتی این خصوصیّت را دارد، یا مجموعه‌ای از یک ملّت وقتی دارای یک چنین خصوصیّتی است، این، اقتدار سیاسی را هم به‌وجود می‌آورد، اقتدار هویّتی را هم به‌وجود می‌آورد، عزّت هم میبخشد؛ و از این قبیل. سپاه، مظهر اقتدار میدانی است. البتّه اقتدار میدانی در عرصه‌ی اقتصاد هم معنا دارد؛ در آنجا هم اگر یک مجموعه‌ی اقتصادی قویّ فعّالِ نافذی وجود داشته باشد، آن هم اقتدار میدانی است، که در جای خود بحث دیگری است. بنابراین پاسداریِ «سپاه» از انقلاب اسلامی به‌عنوان سپاه، به‌عنوان سازمان، به‌عنوان مجموعه، معنایی دارد که اگر این انتظام نبود، این سازمان‌یافتگی نبود، ازهم‌گسیختگی بود، [اگر] یک عدّه‌ای بودند که همه مردمان مؤمن، همه هم طرف‌دار انقلاب اسلامی و میخواستند هم از انقلاب پاسداری کنند امّا این نظم سازمانی وجود نداشت، چیز دیگری از آب درمی‌آمد. این نظم سازمانی، این وجود سازمان، یکی از برکات بزرگ است؛ این مخصوص سپاه است.

خب، با این خصوصیّاتی که عرض کردیم، گفتیم که سپاه تجدیدپذیر است، کهنه‌بشو نیست، پیربشو نیست -افراد پیر میشوند امّا سازمان پیر نمیشود- معنای این آن است که از همه‌ی عناصری که میتوانند به این تجدیدپذیری کمک کنند، باید استفاده بشود. خصوصیّت جوان‌گرایی -که خوشبختانه در سپاه به آن توجّه میشود و گرایش به آن نشان داده میشود که خصوصیّت مثبتی است- باید همراه با استفاده‌ی از مجربّان، کارکشتگان و قدیمی‌ها باشد؛ یعنی قدیمی‌های سپاه، کارکشته‌های سپاه که امتحان داده‌اند، کارهایشان را کرده‌اند، فعّالیّتهای فراوانی داشته‌اند، باید در این تجدیدپذیری مورد استفاده قرار بگیرند؛ بدون حضور آنها تجدیدپذیری مشکل خواهد بود یا گاهی ممکن نخواهد بود. انقطاع نسلی در سپاه نباید به‌وجود بیاید؛ بخصوص که قدیمی‌های ما کارها کردند، در عمل، امتحانها پس دادند که امتحانهای بزرگی است.

بنده با اینکه در آن زمان در جریان همه‌ی خبرها قرار میگرفتم و بعدها هم این‌همه کتابهای جنگ را خوانده‌ام، باز وقتی یک کتاب جدیدی مطرح میشود، می‌آید و بنده فرصت میکنم، توفیق پیدا میکنم میخوانم، باز یک باب تازه‌ای در مقابل من گشوده میشود؛ حرفهای تازه‌ای می‌شنوم. چه دنیای عجیبی، اقیانوس عمیقی این دوران هشت‌ساله در مقابل ملّت ایران قرار داد که به این زودی‌ها، به این آسانی‌ها تمام‌شدنی نیست. خب، از آن کسانی که فعّال بودند، مؤثّر بودند [استفاده بشود]. البتّه نمیخواهم بگویم هرکس آن روز فعّال بوده، ما به اعتبار آن روز به او نمره بدهیم؛ نه، من بارها گفته‌ام، همه‌ی ما -بنده در نزدیکیِ هشتادسالگی [یک‌جور]، شما جوانها یک‌جور، پیرها یک‌جور- در معرض امتحانیم، در معرض لغزشیم؛ هر لحظه ممکن است انسان لغزش پیدا کند:
حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است‌
کس ندانست کز اینجا به چه حالت برود(۴)

گاهی انسان، عمری را هم بخوبی گذارنده امّا یک امتحان سخت، انسان را از این رو به آن رو میکند. نمیخواهیم ادّعا کنیم که برای هرکسی آن روز مثلاً آنجا حضور داشته است، ما یک حریم امنیّتی درست کنیم و جرئت نکنیم [به او نزدیک بشویم‌]؛ نه، لکن آن گذشته‌ها را باید ارج نهاد، باید قدر دانست؛ و انسانهایی که توانسته‌اند در طول این سالها آن ذخیره را حفظ کنند برای خودشان، سالم نگه دارند خودشان را، اینها خیلی قیمت دارد. خب، این حالا معنای سپاه، به معنای یک سازمان، به معنای یک مجموعه‌ی منظّم؛ این جزء اوّل اسم شما [است‌]. البتّه در این زمینه آدم بخواهد حرف بزند و شرح بدهد، بیشتر از اینها حرف هست؛ حالا دیگر این چند کلمه کافی است.

پاسدار؛ سپاه پاسداران؛ شما پاسدارید. پاسداری از انقلاب در واقع نماد اراده‌ی انقلابی کشور است؛ اراده‌ی انقلابی، حضور انقلابی؛ هویّت انقلابی. وقتی شما میگویید که وظیفه‌ی این سازمان، پاسداری از انقلاب است، معنایش این است که اراده‌ی انقلاب همچنان مستحکم است و انقلاب حضور قاطع در عرصه و صحنه دارد؛ خب این خیلی معنای مهمّی است. انقلاب را نباید محدود کرد به حوادث انقلابیِ مثلاً آغاز انقلاب و شروع انقلاب و روزهای پیروزی انقلاب؛ آنها یک بخشی از انقلاب است. شاید اگرچنانچه کسی معنای انقلاب را درست ملاحظه کند، [میبیند] حرکت انقلابی و نهضت انقلابی یک بخش کوچکی از مجموعه‌ی انقلاب است. انقلاب یعنی یک دگرگونی همه‌جانبه در یک مجموعه‌ی بشری -یا در یک ملّت یا فراتر از یک ملّت، در یک نسل، در یک تمدّن- معنای انقلاب این است. حالا در دنیا اسم کودتاها را هم گاهی انقلاب میگذارند امّا انقلاب معنای خیلی عمیق‌تری دارد و این همان چیزی است که در کشور ما اتّفاق افتاد. آنچه در کشور ما اتّفاق افتاد، به معنای واقعی کلمه، یک انقلاب بود و هست و این ادامه دارد. در بحث انقلاب، تفاسیر مربوط به انقلاب را عرض خواهم کرد لکن در این بخش پاسداری، وقتی شما میگویید ما پاسدار انقلابیم، معنایش این است که انقلاب زنده است، انقلاب حاضر است، انقلاب موجود است. اگر انقلاب -آن‌چنان که بعضی ادّعا میکنند یا بعضی آرزو میکنند- مرده بود، پاسدار لازم نداشت؛ مرده که پاسدار نمیخواهد؛ پس انقلاب حضور دارد. پس معنای پاسداری انقلاب، متضمّن معنای حضور انقلاب است؛ یعنی شما میخواهید بگویید انقلاب هست؛ بعد عرض خواهم کرد که بله انقلاب هست و با قوّت و قدرت هم هست.

وقتی شما میگویید من پاسدار انقلابم، یکی از معانی پاسداری و یکی از ابعاد مفهومی پاسداری، این است که انقلاب مورد تهدید است؛ بله، اگر تهدید نباشد، پاسداری لازم نیست. آنجایی انسان پاسداری میکند که تهدید وجود دارد؛ پس شما هم وجود انقلاب را دارید با اسم خودتان تأیید میکنید، هم تهدیدهایی را که متوجّه انقلاب است دارید تبیین میکنید و از وجودشان خبر میدهید. خب اگر پاسدار انقلابیم باید این تهدیدها را بشناسیم. یکی از کارهای اساسی سپاه، رصد مسائل بین‌المللی فقط برای شناخت تهدیدها است. رصد کردن مسائل بین‌المللی و حوادث بین‌المللی و خبرهای بین‌المللی موجب میشود که ما بدانیم تهدیدها چیست؛ و همچنین رصد حوادث داخلی کشور؛ بنابراین سپاه یک موجود سربه‌زیر کنارنشسته‌ی سرگرم کارهای اداری خود نیست؛ یک موجود آگاه، ناظر، بینا، متوجّه اطراف -هم متوجّه اطراف در کشور، هم متوجّه اطراف در سطح بین‌المللی و در سطح منطقه- [است که‌] دارد نگاه میکند، مثل یک موجود زنده‌ی بیدار، برای اینکه ببیند از کجا تهدید وجود دارد. نسبت به چه کسی [یا] نسبت به چه تهدید وجود دارد؟ اینجا شخص مطرح نیست؛ [بلکه‌] تهدید وجود دارد نسبت به انقلاب؛ [لذا] رصد دائمی باید بکنید. بخشهای اطّلاعاتی سپاه و هرآنچه پهلو میزند به مسائل اطّلاعاتی سپاه، ناظر به این معنا است. البتّه درجات مختلف، سلسله‌مراتب، کادرها باید در جریان این مسائل قرار بگیرند، باید در جریان تهدیدها قرار بگیرند تا همه بدانند که چه‌کار دارند میکنند و چه‌کار میخواهند بکنند. اگر سلسله‌مراتب سپاه ندانند که چه تهدیدهایی متوجّه آن چیزی است که آنها پاسدارش هستند، معلوم نیست بتوانند درست به وظیفه عمل کنند. وقتی انسان فهمید تهدید چیست و از کجا است، انگیزه پیدا میکند.

بنابراین یکی از ابعاد کلمه‌ی پاسداری، کمربسته‌ی انقلاب بودن و هشیاری و بیداری دائمی است؛ همانی که در نامه‌ی(۵) امیرالمؤمنین هست؛ وَ اِنَّ اَخَا الحَربِ لَاَرِق؛(۶) برادرِ جنگ، بیدار است. لازم نیست این جنگ، جنگ موجود و حاضری باشد؛ نه، آن کسی که خود را برای جنگ آماده کرده، باید بیدار باشد. جنگ با چه کسی؟ ما شروع‌کننده‌ی جنگ که هیچ‌وقت نبودیم و نخواهیم بود؛ با آدمها یا ملّتها یا دولتهای بی‌طرف و بی‌اذیّت که ما جنگی نداریم؛ جنگ ما با مزاحمین و با معارضین و با تهدیدکننده‌ها است. «لَاَرِق»؛ اَرِق یعنی بیدار؛ دائم بیدار است. پس یک بُعد از معنای کلمه‌ی پاسداری، بیداری و کمربستگی دائمی است.

طبعاً وقتی تهدیدها را شناختید، آمادگی‌های متناسبش را پیدا میکنید. یک روزی بود که تهدید الکترونیک نبود، آن روز لازم نبود کسی برود دنبال مسائل الکترونیک؛ امروز هست، لازم است که بروند دنبالش؛ آقای فرمانده و سردار عزیزمان شرح دادند. اینجا در این حسینیّه، بچّه‌های سپاه آمدند پیشرفتهای برجسته و چشمگیر و بسیار خوب خودشان را در معرض دید کسانی که اهل تشخیصند قرار دادند، معلوم شد سپاه در این زمینه هم کار زیادی کرده؛ در همه‌ی زمینه‌ها همین‌جور. وقتی تهدید را شناختید، وسیله‌ی خنثی کردن تهدید را هم خواهید شناخت و دنبالش خواهید رفت؛ اگر دارید، حفظش میکنید و اگر ندارید، آن را تهیّه میکنید.

این پاسداری در واقع متضمّن دو معنا است؛ یک معنای پاسداری یعنی حراست کردن و حفاظت کردن، یک معنای پاسداری یعنی گرامی داشتن، پاسداشت کسی یا چیزی را داشتن، یعنی آن را انسان گرامی بدارد، آن را محترم بدارد؛ این هم هست. معنای پاسداری از انقلاب فقط حفاظت از انقلاب نیست -که این شرحی که دادیم مربوط به حفاظت بود- بلکه به معنای گرامی داشتن انقلاب، اهمّیّت دادن به انقلاب، بزرگ داشتن انقلاب هم هست. انسان پاس کسی را بدارد  یعنی او را گرامی بدارد، قدر او را بشناسد، اهمّیّت او را بداند؛ این احتیاج دارد که انسان انقلاب را درست بشناسد [لذا] باید معرفت به انقلاب پیدا کنید. در سطح سپاه، در تمام سلسله‌مراتب سپاه، باید معرفت به انقلاب یک معرفت آگاهانه، روشن، جامع بوده باشد؛ انقلاب را درست باید [شناخت‌]. اگر در زمینه‌ی کارهای فرهنگی در این مورد، کاستی‌ای وجود دارد، حتماً باید برطرف بشود؛ نگاه کنید ببینید. بایستی برادران و خواهران سپاه از صدر تا ذیل مجهّز باشند به منطق مستحکم انقلاب؛ چون ضدّ انقلاب امروز از طرق مختلفی وارد میشود. یکی از راه‌های ورود و نفوذ -که حالا در مورد نفوذ هم یک کلمه‌ای عرض خواهم کرد؛ ما همین‌طور مدام درباره‌ی نفوذ دشمن تکرار میکنیم، تأکید میکنیم- ایجاد خلل در باورها است؛ باور انقلابی، باور دینی. در معرفتهای انقلابی و دینی اختلال ایجاد میکنند؛ رخنه کردن در اینها است. و از همه‌ی طرق هم استفاده میکنند و آدمهای گوناگونی هم دارند؛ استاد دانشگاه هم دارند، فعّال دانشجویی هم دارند، نخبه‌ی فکری و علمی هم دارند؛ همه‌جور آدمی برای ایجاد این رخنه‌ها هستند. برادران در سطوح مختلف سپاه بایستی این آمادگی را و این اقتدار منطقی را داشته باشند. قبل از انقلاب، ما از این قوّت منطق در موارد زیادی استفاده میکردیم؛ بچّه‌های جوان، آن زمان در بحثهایی که ما داشتیم -بحثهای قرآنی و مانند اینها، نهج‌البلاغه و قرآن و این چیزها، بنده داشتم- به من میگفتند که ما در دانشگاه در مقابل مارکسیست‌ها دیگر حالا کم نمی‌آوریم؛ قبلاً کم می‌آوردیم؛ حرف داریم، منطق داریم، استدلال میکنیم؛ فقط رد کردن هم نیست، اثبات میکنیم و حقایقی را بیان میکنیم. در جوانی که امروز در سپاه مشغول فعّالیّت است، باید یک چنین قدرت اقناعی، یک چنین قدرت منطقی و قوّت بیانی وجود داشته باشد؛ این جزو کارهای اساسی است؛ این پاسداری از انقلاب و پاسداشت انقلاب است؛ یعنی گرامی داشتن انقلاب، حقّ انقلاب را ادا کردن، قدر انقلاب را دانستن.

یک بُعد دیگر از پاسداشت انقلاب و پاسداری انقلاب، شناخت دشمن است؛ دشمن را بشناسیم. البتّه شماها دشمن را می‌شناسید؛ دشمن استکبار جهانی است که مظهر کاملش هم، آمریکا است و عواملش هم رژیم‌های مرتجع و آدمهای خودفروخته و آدمهای ضعیف‌النّفس و مانند اینها هستند؛ دشمن برای شما شناخته‌شده است؛ بایستی از این شناخت استفاده کرد. نقاط ضعف دشمن را -نقاط ضعف معرفتی و عملی دشمن را- باید شناسایی کرد و اینها را به رخ انسانهایی که احتیاج دارند این مطلب به رخ آنها کشیده بشود، کشاند. دشمنان انقلاب اسلامی همان کسانی هستند که ده پانزده سال قبل وارد منطقه شدند، شعارشان ایجاد امنیّت بود؛ امروز شما نگاه کنید کجای این منطقه امنیّت دارد؟ ناامنی سراسر این منطقه را گرفته؛ غرب آسیا و شمال آفریقا. وقتی به افغانستان حمله کردند، شعارشان مبارزه‌ی با تروریسم بود [امّا] امروز تروریسم همه‌ی منطقه را فرا گرفته؛ آن هم چه تروریسمی! تروریسم وحشی و خشن؛ تروریسمی که آدمهایش انسانها را -دشمنان خودشان را- زنده‌زنده در آتش جلوی چشم همه میسوزانند؛ از امکانات گوناگون فنّی هم استفاده میکنند برای اینکه این منظره را درست به چشم و باور همه‌ی مردم دنیا منتقل کنند و منعکس کنند؛ تروریسم این‌جوری! عناصر تکفیری امروز این‌جور هستند؛ بچّه را در مقابل مادرش میکُشند، پدر و مادر را در مقابل فرزندانشان سر میبُرند. اینها آمده بودند تروریسم را در منطقه با این شعار و با این ادّعا -نمیگویم خواست واقعی‌شان این بود؛ شعارشان این بود- از منطقه برچینند؛ امروز کجای منطقه تروریسم نیست؟ آمده بودند به ادّعای خودشان دموکراسی ایجاد کنند؛ امروز مرتجع‌ترین و مستبدترین و دیکتاتورترین رژیم‌های این منطقه به کمک آمریکا و متّحدین آمریکا دارند سرِ پای خودشان می‌ایستند و به جنایات خودشان ادامه میدهند. واقعاً یکی از مشکلات اساسی آمریکا این است؛ این مشکل به پَروپای سیاستمداران آمریکا هم پیچیده؛ حسابی درگیرند. از رژیم‌هایی حمایت میکنند که در طول سالهای متمادی شعار ضدّ دیکتاتوری و شعار حقوق بشری آنها با وجود این رژیم‌ها نقض میشود؛ این الان در بین روشنفکران و نخبگان سیاسی و فکری آمریکا، حسابی مسئله ایجاد کرده؛ نمیتوانند جواب بدهند؛ این دشمن یک چنین موجودی است. دشمنی که در مقابل ما است، آن مسئله‌ی حقوق بشرش، آن مسئله‌ی دموکراسی‌اش، آن مسئله‌ی تروریسمش، آن مسئله‌ی ایجاد امنیّتش، آن مسئله‌ی صلح؛ میگفتند ما میجنگیم برای صلح؛ کو صلح؟ همه‌ی منطقه را آلوده‌ی به جنگ کردند؛ کجای این منطقه الان جنگ نیست؟ دشمن این است. آن‌که انقلاب در مقابل او ایستاده، آن‌که شما در مقابلش سینه سپر کرده‌اید، این است؛ یک چنین موجودی با این‌همه تناقض، با این‌همه نقطه‌ی ضعف، با این‌همه خلل معرفتی و عملی؛ این است آن دشمن. یکی از خصوصیّات پاسداری از انقلاب این است که چشم را باز کنیم، اینها را ببینیم، دشمن را بشناسیم؛ هم انقلاب را بشناسیم، هم دشمن را بشناسیم؛ حالا این هم مربوط به پاسداری. البتّه در مورد پاسداری و معنای پاسداری و عمق این معنا هم باز اگر کسی بخواهد حرف بزند، یک کتاب حرف هست.

امّا انقلاب؛ عرض کردیم پاسداری از انقلاب. انقلاب یک امر مستمر است؛ یک امر دفعی نیست که بگوییم در تاریخ فلان، مثلاً یک حادثه‌ای اتّفاق افتاد، یک عدّه‌ای به خیابان آمدند، ده روز، بیست روز، دو ماه، شش ماه طول کشید و حکومت سرنگون شد؛ انقلاب این است؛ نه، این انقلاب نیست؛ این یک بخشی از انقلاب است. انقلاب یک حقیقت ماندگار و حقیقت دائمی است. انقلاب یعنی دگرگونی؛ دگرگونی‌های عمیق در ظرف شش ماه و یک سال و پنج سال به‌وجود نمی‌آید؛ علاوه بر اینکه اصلاً دگرگونی و صیرورت -یعنی حالی به حالی شدن، تحوّل- اصلاً حدّ یقف ندارد؛ هیچ‌وقت تمام نمیشود؛ انقلاب یعنی این. انقلاب یک امر دائمی است. حرفهایی یک عدّه [میزنند] -منبع این حرفها، به قول خودشان، اتاق فکرهای خارجی است، اینجا هم این حرفها را بعضی‌ها در روزنامه‌ها و در مجلّه‌ها و در حرفهای گوناگون خودشان رِلِه میکنند و همانها را تکرار میکنند و به زبان ایرانی آنها را بیان میکنند؛ [امّا منبع‌] حرف از آنجا است- که بله، انقلاب تمام شد. حالا یک نفر بی‌عقلی پیدا میشود بصراحت میگوید انقلاب را باید به موزه سپرد، بعضی‌های دیگر هم هستند این‌قدر بی‌عقل نیستند، به این صراحت نمیگویند، در پوشش این حرف را میزنند؛ جوری حرف میزنند که معنایش این است که انقلاب تمام شد؛ تبدیل انقلاب به جمهوری اسلامی. اصلاً قابل تبدیل نیست؛ جمهوری اسلامی باید مظهر انقلاب باشد. یعنی همان حالت تجدیدپذیری، همان حالت تحوّل دائمی، همان حالت باید در جمهوری اسلامی وجود داشته باشد والّا جمهوری اسلامی نیست؛ حکومت اسلامی نیست؛ انقلاب یک امر مستمر است.

خب، انقلاب چه‌کار میکند؟ کاری که انقلاب در آغاز انجام میدهد، ترسیم آرمانها است؛ آرمانها را ترسیم میکند. البتّه آرمانهای عالی، تغییرناپذیرند؛ وسایل تغییرپذیر است، تحوّلات روزمرّه تغییرپذیر است امّا آن اصول که همان آرمانهای اساسی است، تغییرناپذیر است؛ یعنی از اوّل خلقت بشر تا امروز، عدالت یک آرمان است؛ هیچ‌وقت نیست که عدالت از آرمان بودن بیفتد؛ آزادی انسان یک آرمان است -آرمانها یعنی این‌جور چیزها- آرمانها را انقلاب تصویر میکند، ترسیم میکند، بعد آن‌وقت به سمت این آرمانها حرکت میکند. حالا آرمان را ما اگر بخواهیم در یک کلمه بگوییم و یک تعبیر قرآنی برایش بیاوریم، «حیات طیّبه»است که: فَلَنُحیِیَنَّه‌و حَیوةً طَیِّبَة؛(۷) اِستَجیبوا للهِ‌ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(۸) شما را زنده کند. دعوت پیغمبر و همه‌ی پیغمبران به حیات است؛ چه جور حیاتی؟ طبعاً حیات طیّبه.

خب، حیات طیّبه یعنی چه؟ یعنی همه‌ی این چیزهایی که بشر برای بِه‌زیستی خود، برای سعادت خود به آنها احتیاج دارد. مثلاً عزّت ملّی جزو حیات طیّبه است؛ ملّت ذلیل، توسری‌خور، حیات طیّبه ندارد. استقلال، وابسته نبودن به بیگانگان و به دیگران جزو حیات طیّبه است. حیات طیّبه را فقط در عبادات و در کتابهای دعا که نباید جستجو کرد؛ واقعیّات زندگی اینها است. حیات طیّبه‌ی یک ملّت، از جمله این است که این ملّت، عزیز زندگی کند، سربلند زندگی کند، وابسته نباشد، مستقل زندگی کند. حالا کتاب مینویسند برای ردّ استقلال! انسان واقعاً تعجّب میکند که چطور، افرادی رویشان می‌آید این حرفها را امروز بزنند. دزدی می‌آید سر گردنه، جلو کاروان را میگیرد، بِزور از آنها مطالبه‌ی هست و نیستشان را میکند؛ یک نفر هم بگوید بله، امروز مصلحت این است که ما برویم جزو ایشان؛ هرچه میفرمایند عمل کنیم! این حرف زدن در نفی استقلال، یک چنین چیزی است. عرض کردیم استقلال، آزادی در ابعاد یک ملّت است. از آزادی به اسم دفاع میکنند، استقلال را میکوبند. استقلال یعنی آزادی؛ منتها نه آزادی یک شخص، آزادی یک ملّت از تحمیلها، از توسری‌زدن‌ها، از عقب نگه‌داشتن‌ها، از استثمارها، از تسمه از گرده‌ی ملّتها کشیدن‌ها؛ یک ملّت، از این چیزها که آزاد شد میشود مستقل.

یکی از چیزهایی که حیات طیّبه را تأمین میکند، پیش‌رانی در علم و تمدّن جهانی است. یک ملّتی بتواند در مجموعه‌ی دانش جهانی و مدنیّت جهانی، حالت پیش‌ران داشته باشد و جلو ببرد؛ برای ارتقای کلّ بشریّت، یک نردبان جدیدی را جلوی پای بشریّت بگذارد؛ این یکی از اجزای حیات طیّبه است. غربی‌ها این‌جور نیستند؛ بله، پیشرفتهای مادّی زیاد آوردند، در این زمینه‌ها حرفهای جدید زدند، هنوز هم دارند میزنند، منتها این را همراه کردند با چیزی که سقوط از این نردبان در آن حتمی است؛ بله، نردبان را جلوی پای بشر میگذارند منتها کاری میکنند که از این نردبان حتماً بشر سقوط خواهد کرد؛ اخلاق را فاسد میکنند. شما امروز ملاحظه کنید در فرهنگ غربی زشت‌ترین و شنیع‌ترین کارها دارد شکل عادی، عرفی، قانونی میگیرد که اگرچنانچه کسی با اینها مخالفت بکند، محکوم میشود که چرا مخالفت میکند؛ به صرف اینکه انسان دلش میخواهد! خب، خیلی چیزها انسان دلش میخواهد. کار این پرده‌دری‌ها در غرب به کجا خواهد رسید؟ راه علاج ندارند؛ یعنی راه خلاص قطعاً ندارند؛ این راهی که اینها دارند میروند، این‌جور که اینها دارند در انحطاط اخلاقی پیش میروند، پدر غرب را در خواهد آورد، نابودشان خواهد کرد. بیچاره مردمشان، انسان دلش برای مردم این کشورها و این ملّتها میسوزد؛ مردم بیچاره‌ای هستند. نخبگان، تأثیرگذاران، برنامه‌ریزان، سیاست‌گذاران، روی اهداف خبث و پلید خودشان کارهایی دارند میکنند. خب، پس پیش‌رانی در علم و تمدّن بشری، همراه با معنویّت، همراه با معنویّت. آن روز در یک مجموعه‌ای(۹) -به نظرم پخش هم شده- گفتم فرض کنید بیست سال دیگر، سی سال دیگر کشور جمهوری اسلامی را مثلاً با ۲۰۰ میلیون یا ۱۸۰ میلیون یا ۱۵۰ میلیون جمعیّت با پیشرفتهای شگرف مادّی و علمی و صنعتی و با استقرار معنویّت و عدالت؛ ببینید چه میشود؛ چه جاذبه‌ای در بین آحاد بشر -مسلمان و غیر مسلمان- به‌وجود می‌آورد؛ میخواهند این اتّفاق نیفتد. حیات طیّبه یعنی این؛ یعنی برویم به‌سمت یک چنین وضعی برای زندگی کشور؛ انقلاب میخواهد ما را به اینجاها برساند. رفاه، عدالت، نشاط، نشاط کار، شوق کار، علم، فنّاوری، اینها همه جزو حیات طیّبه است؛ در کنار اینها معنویّت، رحم، خلقیّات اسلامی، سبک زندگی اسلامی، اینها جزو حیات طیّبه است. نظم جزو حیات طیّبه است؛ این حرکت به‌سمت حیات طیّبه تمام‌نشدنی است. اَلآ اِلَی اللهِ تَصیرُ الاُمور؛(۱۰) این همان صیرورت به سمت خدا [است‌]. صیرورت یعنی حالی‌به‌حالی شدن، چیزی در باطن ذات خود تغییر ایجاد کند و روزبه‌روز بهتر بشود؛ این را میگویند صیرورت؛ بشر به سمت خدا صیرورت دارد و جامعه‌ی مطلوب اسلامی آن است که این صیرورت در آن وجود داشته باشد؛ این صیرورت تمام‌نشدنی است؛ همین‌طور به‌طور دائم ادامه دارد؛ انقلاب این است.

یکی از خصوصیّات حیات طیّبه و خصوصیّات این انقلاب که در قرآن به آن تصریح شده، ایمان بالله و کفر به طاغوت است: فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقی‌.(۱۱) «عروة الوثقی‌» یعنی شما مثلاً از یک جای خطرناکی، لغزش‌گاهی دارید عبور میکنید، یک ریسمان، یک چیزی هست که دستتان را میگیرید که نخورید زمین، لیز نخورید، پرت نشوید پایین؛ به این میگویند «عروةالوثقی‌». اگر ایمان بالله و کفر به طاغوت داشته باشید، این «عروةالوثقی‌» است. این هر دو با همدیگر است: ایمان بالله، کفر به طاغوت؛ این دو را از هم تفکیک نباید کرد. باز اینجا من اشاره کنم که ایمان بالله را از مردم بسختی میشود گرفت؛ تکیه‌ی تبلیغات دشمنان، روی کفر به طاغوت است؛ کفر به طاغوت را ضعیف کنند بتدریج، این بخش از قضیّه را از دست مردم بگیرند خب بله، ایمان بالله هم داشته باشید، ایمان به طاغوت هم داشته باشید. این نمیشود؛ ایمان بالله با کفر به طاغوت، با هم همدوشند.

ایدئولوژی‌زدایی یکی از حرفهای رایج [است.] حالا چند سالی بود، بعد یک چند سالی تعطیل شد، باز دوباره حالا شروع کرده‌اند. از دیپلماسی ایدئولوژی‌زدایی کنیم؛ از سیاست داخلی [ایدئولوژی‌زدایی کنیم‌]؛ نه، این درست ضدّ حق است، ضدّ حقیقت است؛ معنایش این است که اصول و مبانی انقلاب و اسلام را در سیاست داخلی و خارجی دخالت ندهیم. چطور دخالت ندهیم؟ اصلاً این سیاستها باید براساس این مبانی به‌وجود بیاید؛ در همه‌ی زمینه‌ها این‌جور است. ملاحظه کنید، این نکته‌ی ظریفی است؛ علم، یعنی رفتن به سمت یک واقعیّت، یک واقعیّتی را کشف کردن و آن را دانستن. البتّه در این زمینه ایدئولوژی معنی ندارد امّا اینکه ما دنبال کدام واقعیّت برویم، دنبال کدام واقعیّت نرویم؛ اینجا فکر و عقیده و ایدئولوژی -به قول فرنگی‌مآب‌ها- دخالت دارد. ما دنبال این علم نمیخواهیم برویم؛ این علم، علم مضرّ است. این علم را انتخاب میکنیم، چون علم نافع است؛ علم نافع داریم، علم مضر داریم. بنابراین حتّی در قضیّه‌ی علم هم تفکّر، اعتقاد، عقیده و به تعبیر فرنگی‌مآب‌ها ایدئولوژی، مؤثّر است.

حالا یکی از چیزهایی که انسان زیاد میشنود، دو گزاره را مخالفین ما، دشمنان ما میگویند، عدّه‌ای هم در داخل همانها را تکرار میکنند؛ که در واقع اینها با هم متناقضند، منتها به تناقض آنها توجّه نمیشود. یک گزاره این است و مکرّر تکرار میکنند که شما کشور قدرتمندی هستید؛ شما کشور بانفوذ و اثرگذاری هستید. این را زیاد امروز در دنیا ما میشنویم. حالا یک عدّه‌ای -آدمهای ضعیف و کوته‌بین در داخل- همین را هم حاضر نیستند قبول کنند امّا آنهایی که از خارج ناظر به مسائلند، مکرّر در مکرّر -چه دوستان ما، چه دشمنان ما- اعتراف میکنند که جمهوری اسلامی، امروز یک کشور قدرتمند در منطقه و اثرگذار بر روی حوادث منطقه است؛ دارای نفوذ است. این یک گزاره. گزاره‌ی دوّم این است که میگویند آقا شما این کلمه‌ی انقلاب و مسئله‌ی انقلاب و روحیّه‌ی انقلابی را این‌قدر دنبال نکنید. خب، اینها با هم متناقض است. اصلاً این اقتدار، این نفوذ، به‌خاطر انقلاب است؛ اگر انقلاب نبود، اگر روحیّه‌ی انقلابی نبود، اگر عملکرد انقلابی نبود، این نفوذ وجود نداشت. اینکه شما بانفوذید، شما قدرتمندید، انقلاب را بگذارید کنار که بتوانیم با هم زندگی بکنیم، معنایش این است که انقلاب را بگذارید کنار تا از این قدرت بیفتید تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. این را صریحاً به افرادی از جمهوری اسلامی میگویند و توجّه نمیشود به معنا و مفهوم واقعی این حرف. تا کِی میخواهید انقلابی باشید، تا کِی میخواهید مرتّب دم از انقلاب بزنید، بیایید جزو جامعه‌ی جهانی؛ معنای این [حرف‌] این است که این نفوذی که الان دارید، این قدرتی که دارید، این تأثیرگذاری‌ای که در منطقه دارید، این عمق راهبردی‌ای را که شما در میان ملّتها دارید کنار بگذارید و از دست بدهید؛ یعنی ضعیف بشوید، تا ما بتوانیم شما را ببلعیم. میگویند جزو جامعه‌ی جهانی بشوید؛ خب، مرادشان از جامعه‌ی جهانی، چند قدرت مستکبرِ زورگویِ ظالمند؛ یعنی بیایید در نقشه‌های ما حل بشوید؛ معنای این حرف این است. بنابراین انقلاب دارای یک چنین ابعادی است؛ در [باره‌ی] پاسداری از این انقلاب، خیلی حرف هست که حالا در این زمینه حرف را متوقّف کنم.

[امّا] اسلام؛ انقلاب، انقلاب اسلامی است. عدّه‌ای اصرار دارند که بگویند «انقلاب ۵۷»؛ اسم اسلام را نمیخواهند بیاورند، از اسم اسلام میترسند، از اسم انقلاب اسلامی میترسند. اسلام، پایه و مایه و همه‌ی محتوای انقلاب ما است؛ البتّه اسلام ما اسلام ناب است، اسلام وابسته‌ی به تفکّرات انحرافی و غلط و عوامانه و ابلهانه‌ی افرادی مثل تکفیری‌ها نیست؛ اسلام مبتنی بر عقل و نقل -اسلام عاقلانه- اسلام متّکی به قرآن، اسلام متّکی به معارف نبوی و معارف اهل بیت (علیهم‌السّلام)، با تفکّرات روشن، با منطق قوی و روشن، یک چنین اسلامی است. این است اسلام؛ اسلامِ قابل دفاع در همه‌ی محافل کاملاً به‌روز عالَم.

بحمدالله ابعاد مختلف این انقلاب در جوامع اسلامی، باز شده است؛ با اینکه این‌همه پول خرج کردند، این‌قدر دلار نفتی خرج کردند برای اینکه بتوانند جلوی این حرکت را بگیرند، خوشبختانه بدون اینکه حالا ما هم یک کار درست‌وحسابی کرده باشیم -ما در تبلیغ و تبیین، کوتاهی زیاد داریم- این تفکّر قوی و مستحکم پیش رفته. امروز در اقطار دنیای اسلام بحمدالله این هست و شواهد فراوانی دارد: ملّتها، ملّتهای مسلمان، به معنای واقعی کلمه جمهوری اسلامی را دوست دارند، مسئولین جمهوری اسلامی را دوست دارند، رؤسای جمهور ما در طول این سالها هرجا مسافرتی کردند و بنا شده است که جلوی مردم باز گذاشته بشود، آنها قیامت به راه انداختند؛ در پاکستان این‌جور بود، در لبنان این‌جور بود، در سودان این‌جور بود، و در خیلی از کشورهای دیگر. البتّه آنجایی که جلوی مردم را بگیرند، خب، مسئله‌ی دیگری است؛ آنجایی که مردم آن کشورهای مسلمان بدانند که میتوانند ابراز عقیده و ابراز احساسات بکنند، [میکنند] این به برکت اسلام است، این به برکت تمسّک به قرآن است. اسلامِ فقط عمل شخصی، اسلامِ سکولار، اسلام «یؤمن ببعض و یکفر ببعض»،(۱۲) اسلامی که جهاد را از آن خط بزنند، نهی‌ازمنکر را از آن خط بزنند و بردارند، شهادت فی‌سبیل‌الله را از آن بردارند، اسلامِ انقلاب نیست. اسلامِ انقلاب، همانی است که انسان در قرآن کریم -در آیات متعدّد الهیِ قرآنی- مشاهده میکند؛ به زبان خود ما هم [مشاهده میشود]؛ این وصیّت‌نامه‌ی امام است، این یادگارهای منطوق و مکتوب امام است. این اسلام ما است؛ پاسداری از انقلابی با این درون‌مایه؛ درون‌مایه‌ی اسلامی. نه فقط یک حرکت حماسیِ محض؛ نخیر، [بلکه] با معنای اسلامی که این توانست در دنیا خوشبختانه [تأثیر بگذارد]. پس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک چنین بار معنایی‌ای دارد؛ خیلی باید تلاش کنید، خیلی باید هوشیار باشید، خیلی باید قدر بدانید؛ همه باید قدر سپاه را بدانند. تضعیف سپاه و حرفهای بی‌ربطی که گاهی علیه سپاه گفته میشود، چیزهای دل‌خوش‌کن دشمن و خوشحال‌کننده‌ی دشمن است. حالا نمیگوییم همه‌ی کسانی که این‌جوری حرف میزنند، پیش‌کرده‌ی دشمنند؛ نه، بعضی‌هایشان از روی غفلت است و نمیفهمند؛ بعضی هم احتمالاً مأمورند که این‌جور حرف بزنند و این‌جور اظهاراتی بکنند.

سپاه را باید گرامی داشت، سپاه یک نعمت بزرگ الهی است در کشور. و این را هم به شما عرض بکنم: اوّلین کسی که باید آن را گرامی بدارد، خود شما هستید. بافت معنوی و فکری و عقیدتی و عملی سپاه را هرچه میتوانید، بافت مستحکمی قرار بدهید؛ از بهانه‌هایی که ممکن است کسانی بگیرند، بشدّت پرهیز کنید؛ در زمینه‌های گوناگون اقتصادی و مالی و سیاسی و امثال اینها، خطّ مستقیم و خطّ درست انقلاب را دنبال کنید و دنبال چیزهایی که میتواند به کرامت سپاه لطمه وارد کند مطلقاً نروید. اوّلین کس، خود شما هستید که بایستی این شأن را، این حیثیّت واقعی را -نه حیثیّت تحمیلی که بخواهیم تحمیل کنیم که باید این‌جوری فکر کنید؛ نه، واقع قضیّه این است- حفظ کنید؛ و چون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستید، متوجّه تهدیدها باشید.

عرض کرده‌ایم، امروز نفوذ دشمن یکی از تهدیدهای بزرگ است برای این کشور؛ دنبال نفوذند. نفوذ یعنی چه؟ نفوذ اقتصادی ممکن است، که البتّه کم‌اهمّیّت‌ترین آن نفوذ اقتصادی است؛ و ممکن است که جزو کم‌اهمّیّت‌ترین [هم‌] نفوذ امنیّتی باشد. نفوذ امنیّتی چیز کوچکی نیست امّا در مقابل نفوذ فکری و فرهنگی و سیاسی، کم‌اهمّیّت است. نفوذ امنیّتی عوامل خودش را دارد، مسئولین گوناگون -از جمله خود سپاه- جلوی نفوذ امنیّتی دشمن را با کمال قدرت ان‌شاءالله میگیرند.

در زمینه‌های اقتصادی، چشمهای بینای مسئولین اقتصادی بایستی باز باشد و مواظب باشند که [دشمنان‌] نفوذ اقتصادی پیدا نکنند؛ چون نفوذ دشمن پایه‌ی اقتصادِ محکم را متزلزل میکند. آنجاهایی که نفوذ اقتصادی کردند، آنجاهایی که توانستند خودشان را بر اقتصاد کشورها و ملّتها مثل یک بختکی(۱۳) سوار بکنند، پدر آن کشورها درآمد. اینجا ده پانزده سال قبل از این، رئیس یکی از همین کشورهایی که جزو کشورهای پیشرفته‌ی منطقه‌ی ما بود، در سفری که به تهران داشت و پیش ما آمد به من گفت آقا ما به خاطر نفوذ اقتصادی در ظرف یک شب تبدیل شدیم به فقیر، به گدا؛ راست میگفت. فلان سرمایه‌دار، به‌خاطر فلان خصوصیّت اراده میکند این کشور را به زانو دربیاورد: سرمایه‌ی خودش را میکشد بیرون یا تصرّفاتی میکند که اقتصاد آن کشور به زانو دربیاید. این هم البتّه خیلی مهم است؛ امّا در قبال اقتصاد فرهنگی، اقتصاد سیاسی، نفوذ سیاسی و نفوذ فرهنگی اهمیتش، کمتر است و از همه مهم‌تر، نفوذ سیاسی و نفوذ فرهنگی است.

دشمن سعی میکند در زمینه‌ی فرهنگی، باورهای جامعه را دگرگون کند؛ و آن باورهایی را که توانسته این جامعه را سرِپا نگه دارد جابه‌جا کند، خدشه در آنها وارد کند، اختلال و رخنه در آنها به‌وجود بیاورد. خرجها میکنند؛ میلیاردها خرج میکنند برای این مقصود؛ این رخنه و نفوذ فرهنگی است.

نفوذ سیاسی هم این است که در مراکز تصمیم‌گیری، و اگر نشد تصمیم‌سازی، نفوذ بکنند. وقتی دستگاه‌های سیاسی و دستگاه‌های مدیریّتی یک کشور تحت‌تأثیر دشمنان مستکبر قرار گرفت، آن‌وقت همه‌ی تصمیم‌گیری‌ها در این کشور بر طبقِ خواست و میل و اراده‌ی مستکبرین انجام خواهد گرفت؛ یعنی مجبور میشوند. وقتی یک کشوری تحت نفوذ سیاسی قرار گرفت، حرکت آن کشور، جهت‌گیری آن کشور در دستگاه‌های مدیریّتی، بر طبق اراده‌ی آنها است؛ آنها هم همین را میخواهند. آنها دوست نمیدارند که یک نفر از خودشان را بر یک کشوری مسلّط بکنند، مثل آن چیزی که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در هند این کار را کردند؛ از خودشان آنجا مأمور داشتند؛ یک نفر از انگلیس رئیس هند بود. امروز این امکان‌پذیر نیست؛ برای آنها بهتر این است که از خود آن ملّت کسانی در رأس آن کشور باشند که مثل آنها فکر کنند، مثل آنها اراده کنند، مثل آنها و بر طبق مصالح آنها تصمیم بگیرند؛ این نفوذ سیاسی است. [هدف این است که‌] در مراکز تصمیم‌گیری نفوذ کنند، اگر نتوانستند در مراکز تصمیم‌سازی [نفوذ کنند]؛ زیرا جاهایی هست که تصمیم‌سازی میکند. اینها کارهایی است که دشمن انجام میدهد.

اگرچنانچه ما بیدار باشیم، امید آنها ناامید خواهد شد. آنها منتظر نشسته‌اند که یک روزی ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی ایران خوابش ببرد؛ منتظر این هستند. وعده میدهند که ده سال بعد، ایران آن ایران نیست و دیگران هم که دیگر کاری نمیکنند! تصوّرشان این است. نباید گذاشت این فکر و این امید شیطانی در دل دشمن پا بگیرد؛ باید آن‌چنان پایه‌های انقلاب و فکر انقلابی در اینجا مستحکم باشد که مُردن و زنده بودن این و آن و زید و عمرو، تأثیری در حرکت انقلابی این کشور نگذارد؛ این وظیفه‌ی اساسی نخبگان سپاه و همه‌ی نخبگان انقلابی این کشور است.
پروردگارا ! برکات و هدایت خودت را بر همه‌ی ما نازل بفرما؛ آنچه را گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و به کرمت قبول بفرما.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌

 

 نظر دهید »

در محضر آیت الله حق شناس(ره)-اهمیت نماز

26 شهریور 1394 توسط الزهرا خلخال

در محضر آیت الله حق شناس(ره)-اهمیت نماز

یکی از دستورات متعالی و بسیار انسان ساز اسلام نماز است. در قرآن کریم هدف از انجام این فریضه توجه انسان به خدا و زنده نگهداشتن یاد او در روح و جان بیان شده است. وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِی(سوره مبارکه طاها/آیه شریفه 14) همچنین یکی دیگر از دستاوردهای بزرگ نماز از نظر این کتاب الهی برای انسان، دور نگهداشتن او از گناه و کارهای زشت است. إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهْى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَر( سوره مبارکه عنکبوت/آیه شریفه 45)و با توجه به آیه اول کاملا مشخص است که یاد خدا باعث ایجاد چنین اراده ای در انسان می شود و بدین ترتیب به راحتی می توان دریافت چرا انسان هایی که نماز نمی خوانند یا نسبت به ادای آن بی توجه هستند چرا به راحتی گناه می کنند، چون یاد و عظمت خدا در وجود آن ها کمرنگ شده است. این ها از مهم ترین موارد انجام این فریضه توسط انسان از نظر قرآن است. البته موارد دیگری نیز وجود دارد که فعلا از بیان آن خودداری می شود. روی همین حساب است که بندگان خوب و خاص خدا توجه ویژه ای به این دستور الهی دارند و بی توجهی به آن را اصلا روا نمی دارند. آن ها در اثر این توجه به جاهایی می رسند که می توانند حقیقت و روح این عمل را مشاهده کنند و دقیقا بگویند نماز چه تاثیری در حالات و روحیات انسان ها دارد. یکی از این بندگان خوب خدا آیت الله کریم حق شناس است که همین چندی پیش به لقاء پیوست. برای درک این مقصود، از راننده ی ایشان خاطره ای نقل شده که به خوبی بیانگر این واقعیت است. نام او مرتضی اسدی است. او در این باره می گوید:

طبق معمول،بنده هر روز ساعت ده صبح به خانه آیت الله حق شناس می رفتم وبا ایشان به مسجد می آمدیم . چون ایشان مقیّد بودند حدود یک ساعت و نیم - دو ساعت مانده به اذان ، مسجد بیایند و به سوالات مردم و جوانان پاسخ دهند . در آن دوران متاستفانه یک روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم آفتاب زده و نمازم قضا شده . قضای نماز را خواندم .

همانند روزهای گذشته ساعت ده صبح به خانه آیت الله حق شناس رفتم . احساس کردم حاج آقا کمی با من سرسنگین شده و با سردی سلام و علیک کرد . در همین فکر بودم که حاج آقا فرمود : شما فوراً برو گوشه آن اتاق و اوّل سوره یاسین و سپس زیارت عاشورا را بدون صد لعن و سلام بخوان .

من با حالت کنجکاوی پرسیدم : ببخشید حاج آقا چرا ؟

فرمودند : به خاطر نمازی که امروز صبح از شما قضا شده سیاهی و کدورت شما را فرا گرفته است که من را به شدت  آزار میدهد .

این دو عمل آن سیاهی را کاهش میدهد .

منبع : کتاب عبد کریم ( مصاحبه با نزدیکان آیت الله حق شناس صفحه 60 )

ان شاء الله نسبت به انجام این فریضه اهتمام ویژه ای داشته باشیم.

 نظر دهید »

شهادت امام جواد الائمه (علیه السلام) بر عموم مسلمین جهان تسلیت باد

22 شهریور 1394 توسط الزهرا خلخال

خصوصیات و مشخصات  امام جواد(علیه السلام)

مشهورترین لقب آن حضرت جواد است.

شیخ صدوق رحمه الله می‏گوید: امام رضا علیه السلام دارای فرزندی به نام محمد بود، که پس از وی به امامت رسید، و پدر، همیشه او را با لقب‏هایی مانند: صادق، صابر، فاضل، قره‏أعین المومنین، غیظ الملحدین صدا می‏کرد(1).

لقب‏های دیگری نیز، برای آن حضرت در کتابهای حدیثی و تاریخی نقل کرده‏اند، مانند: المختار، المرضی، المتوکل، المتقی ،الزکی، التقی، المنتجب، المرتضی، القانع، الجواد، العالم الربانی ،الهادی، الوصی(2).

در برخی از نقل‏های تاریخی آمده است که مردم آن زمان، لقب‏هائی که حکایت از مقام بلند امام جواد علیه السلام می‏نمود، برای آن حضرت قرار داده و او را با آن لقب‏ها صدا می‏زدند مانند: اعجوبه اهل البیت، نادره الدهر، بدیع الزمان، عیسی الثانی، ذوالکرامات، المؤید بالمعجزات، سلاله رسول الله صلی الله علیه و آله، صاحب الخضره، الفائق علی المشائخ فی الصغر، من خاتم الامامه علی کتفه، المبرز علی کافه ذوی اهل الفضل، افضل اهل الدنیا فی الصبی، الکامل فی السؤدد و الهدی، والحکمه والعلم، هادی قضاه، سید الهداه، نور المهتدین، سراج المتعبدین، مصباح المتهجدین(3).

شیخ صدوق رحمه الله نقل فرموده است: امام جواد را تقی لقب داده‏اند، زیرا از خداوند می‏ترسید، پس آن گاه که گروهی مسلح شبانه و با حال مستی، به فرمان مامون به خانه‏ی وی حمله کردند و با شمشیرهایشان او را به خیال خود پاره پاره ساختند، خداوند او را از شر مامون عباسی و ضربات شمشیر، حفظ کرده و در امان نگاه داشت(4).

تاریخ تولد امام جواد علیه السلام

درباره‏ی تاریخ تولد امام جواد علیه السلام میان مورخان اسلامی اعم از شیعه و سنی اختلاف نظرهایی وجود دارد، اگر چه در بعضی قسمت‏ها مانند سال تولد اتفاق نظر داشته، و همه‏ی سال 195 هجری قمری، و شب و روز جمعه را ذکر کرده‏اند، ولی در روز و ماه تولد، چند قول نقل شده است.

بعضی آن را در پانزدهم(12)، و بعضی هفتم(13)، و بعضی نوزدهم(14)، و یا بیست و یکم(15)، ماه رمضان دانسته، و برخی دیگر دهم ماه رجب ذکر کرده‏اند

در تقویت و تضعیف اقوال مزبور، به دو امر می‏شود تمسک نمود:

1- نیمه‏ی ماه رمضان به جهت نقل آن از سوی بسیاری از بزرگان شیعه مانند شیخ مفید و دیگران، که موجب تقویت این قول می‏شود.

2دهم ماه رجب به جهت ورود آن در دعایی که از ناحیه‏ی مقدسه‏ی امام عصر علیه السلام، در ماه رجب صادر شده است نیز تقویت می‏شود، در دعای امام عصر آمده است: ألّلهم إنّی أسالک بالمولودین فی رجب: محمّد بن علی الثّانی، وابنه علی بن محمد المنتجب، خدایا تو را به حق دو مولود این ماه سوگند می‏دهم، محمد بن علی الثانی، و فرزندش علی بن محمد

چگونگی تولد امام جواد علیه السلام

حکیمه دختر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می‏گوید: شب ولادت حضرت جواد علیه السلام در منزل امام رضا علیه السلام بودم، فرمود: هنگام وضع حمل از همسرم مراقبت نما، سپس حضرت چراغی را داخل اتاق روشن نمود و در را بست.

پس از لحظاتی، خیزران را درد زایمان فرا گرفت، طشتی مقابل او قرار دادم، که ناگهان چراغ خاموش شد، هراسناک از جا برخواستم، تا چراغ را روشن کنم، متوجه تشعشع نوری از میان طشت شدم که فضای اتاق را فرا گرفته بود، به صورتی که همه چیز به راحتی دیده می‏شد، چشمهایم به میان طشت دوخته شد، نوزادی را در پرده‏ای نازک که تمام بدن او را پوشانده بود، مشاهده نمودم، او را در آغوش گرفته و پرده‏ی نازک را کنار زدم؛ حضرت رضا علیه السلام در اتاق را باز نمود و فرزندش را از من گرفت، و او را میان گهواره قرار داده، و فرمود: عمه جان مواظب فرزندم باش.
حکیمه می‏گوید: روز سوم، نوزاد خاندان رسالت و امامت چشمش را گشوده و به طرف راست و چپ نگاهی کرد و فرمود: اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله

حیرت و تعجب سراسر وجود مرا فرا گرفت، با عجله و شتابان به محضر امام رضا علیه السلام آمده و عرض کردم:

چیز عجیبی مشاهده کردم!

فرمود: چه دیده و شنیده‏ای.

گفتم: با اینکه نوزاد است، زبان به شهادتین باز کرد!

امام فرمود: یا حکیمه! ما ترون من عجائبه أکثر، ای حکیمه! از این پس عجایب بیشتری از او دیده خواهد شد(18).

یگانه فرزند پدر

درباره ی اینکه امام جواد علیه السلام چندمین فرزند پدر بزرگوارش بوده است، دو نظریه در مورد تاریخ نویسان مطرح می‏باشد: برخی برای امام رضا علیه السلام پنج فرزند پسر به نام‏های محمد (جواد)، حسن، جعفر، ابراهیم، حسین، و یک دختر به نام عایشه، ذکر کرده‏اند(19).

در برخی آثار، نام‏های دیگری از قبیل موسی و علی در میان پسران، و فاطمه به جای عایشه به چشم می‏خورد؛ و در برخی دیگر فقط دو فرزند برای وی به نام‏های محمد و موسی ذکر شده است(20).

برخی دیگر که بسیاری از دانشمندان بزرگ شیعه و سنی مانند شیخ مفید، طبرسی، أبو عمر وکشی، ابن شهر آشوب، مسعودی، و گنجی شافعی را شامل می‏شود، بر این عقیده‏اند که امام جواد علیه السلام تنها و یگانه فرزند امام رضا علیه السلام می‏باشد(21)، و از خود امام رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود: همانا خداوند یک فرزند پسر به من عطا می‏فرماید که او وارث من خواهد بود(22).

دو صحنه نمایش ناموفّق با معجزه‏ی امام جواد علیه السلام

مأمون عباسی یکی از حاکمان معاصر امام جواد علیه السلام است، او در مناسبت‏های مختلف، و با نیرنگ‏های گوناگون، و روش‏های متفاوت، تلاش می‏کند تا امام را در نظر مردم تحقیر کرده و کوچک نمایش دهد، یکی از این نمایش‏ها را در مراسم ازدواج دخترش با حضرت جواد به صحنه می‏آورد.

او فرمانی صادر، و دستور می‏دهد، که تعداد دویست نفر از زیباترین کنیزان دربار با پوششی زننده در حالی که جام‏هایی پر از جواهر به دست گرفته‏اند، در مسیر حرکت امام تا ورودی قصر صف کشیده، و مراسم استقبال به عمل آورند؛ انگیزه‏ی او از این کار، فقط جلب توجّه و خیره کردن چشم و نظر میهمان دعوت شده به قصر خلیفه بود؛ اما امام بی توجه به حضور گسترده‏ی این همه کنیزکان، به طرف قصر حرکت می‏کند و وارد بر خلیفه می‏شود، و با تدبیر خویش اولین صحنه‏ی نمایش خلیفه راناموفّق جلوه می‏دهد.

پس از لحظاتی دومین صحنه نمایش شوم خلفیه آغاز می‏شود، پیش درآمد این صحنه، استفاده از آلات نوازندگی است، که به وسیله‏ی شخصی بنام مُخارِق به صدا در می‏آید ؛ پخش صدای نوازنده در میان آوای موزیک، توجه همه را به خود جلب کرد، اما چیزی نگذشت که ناگهان فریادی سهمگین، توجه میهمانان را به خود جلب نمود، آری، آن فریاد از حنجره‏ی خداییِ حجّت خدا، و جانشین رسول الله علیه السلام بود، که با نگاهی تند و خشم آلود به شخص نوازنده، فریاد برآورد: ای صاحب موهای بلند! از خدا بترس، و دست از این بازیها بردار!

هم زمان با شنیدن صدای مبارک امام علیه السلام، وسایل نوازندگی از دست نوازنده بر زمین افتاد، و هر چه تلاش کرد تا دوباره آنها را بردارد نتوانست، و در نتیجه صحنه‏ی دوم نمایش خلیفه نیز به دون موفّقیت به پایان رسید.

چند روز از این ماجرا گذشت، مأمون از شخص نوازنده پرسید: چه شد که در مقابل سخن ابن‏الرضا بی تاب شدی، و قدرت نوازندگی و خوانندگی را از دست دادی؟

گفت: لحظه‏ای که ابو جعفر فریادش بلند شد، و نگاه او به صورت من افتاد، ترس سراسر وجودم را فرا گرفت، لرزه بر اندامم افتاد، و آلات نوازندگی از دستم بر زمین افتاد، و تا امروز توان و قدرت نوازندگی را باز یافته‏ام.

نوشته‏اند که مخارق تا پایان عمر دستهایش ضعیف و ناتوان بود و نتوانست از آنها استفاده کند(157).

(ط) معجزات امام جواد علیه السلام در خبر دادن از غیب‏

آگاهی از نیّت و قصد دیگران‏

عبدالله بن رزین می‏گوید: در شهر مدینه افتخار همسایگی امام جواد علیه السلام نصیبم شده بود، و می‏دیدم آن حضرت هر روز هنگام زوال آفتاب به مسجد جدش می‏آمد، و به کنار مرقد مطهّر رسول خدا می‏رفت و سلام می‏کرد، پس از آن به خانه جده‏اش فاطمه علیها سلام می‏آمد و کفشها را در می‏آورد، و به نماز می‏ایستاد.

وسوسه‏های شیطانی وادارم نمود تا از محل پیاده شدن و بر قسمتی که پایش را می‏گذارد مقداری خاک جهت تبرک بردارم، یک روز به قصد همین کار به انتظار آمدنش بودم تا این کار را انجام دهم، هنگام زوال ظهر سوار بر مرکب آمد و در صحن مسجد غیر از جایی که هر روز پیاده می‏شد، پاهایش را روی سنگی که در ورودی مسجد قرار داشت گذاشت، و سپس داخل مسجد شد، و من نتوانستم از محل پای او خاک بردارم، روزهایی چند به همین منوال گذشت و با خودم گفتم: از سنگریزه‏هایی که پاهایش را روی آن می‏گذارد مقداری بر می‏دارم، ولی فردای آن روز هنگام ورود به مسجد نعلین و کفش رااز پایش بیرون نیاورد، و وارد مسجد شد، چندین روز به همین شکل تکرار شد، تا اینکه تصمیم گرفتم هنگام رفتن به حمام از خاکی که بر آن قدم می‏گذارد بردارم.

سوال کردم: از کدام حمّام استفاده می‏کند؟

گفتند: حمّامی که در بقیع قرار دارد و به یکی از اولاد و فرزندان طلحه متعلّق است.

به طرف حمّام رفتم و با حمّامی سرگرم گفتگو شدم، و در انتظار آمدن حضرت جواد علیه السلام. حمامی گفت: اگر جهت شستشو آمده‏ای الآن باید استفاده کنی، و گرنه تا یک ساعت دیگر نوبتت نخواهد شد.

گفتم: چرا؟

گفت: برای اینکه ابن الرضا علیه السلام قصد دارد به حمّام بیاید.

گفتم: ابن الرضا کیست؟

گفت: مردی است از خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، انسانی است شایسته و با تقوا.

گفتم: آیا کسی دیگر حقّ ندارد با او وارد حمّام شود؟

گفت: حمّام را برای آن حضرت خلوت می‏کنم. هنوز مشغول گفتگو با صاحب حمّام بودم که دیدم امام جواد علیه السلام با دو تن از غلامانش، و یک غلام دیگر که حصیری با خودش می‏آورد آمدند، ابتدا به دفن شدگان در بقیع سلام کرد، آنگاه وارد حمّام شد و روی حصیر قرار گرفت. منتظر ماندم تا از حمّام خارج شود شاید به مقصودم برسم، ولی وقت خارج شدن از روی حصیر سوار بر مرکبش شد، و به راه افتاد، با خودم سوگند یاد کردم که دیگر او را اذیّت نکرده، و از هدفی که داشتم صرف نظر کردم.

ولی روز بعد هنگام ورود به مسجد در همان مکان سابق از مرکبش پیاده، و داخل مسجد شد، و به پیامبر سلام کرد، و کفشها را از پایش در آورد و در خانه‏ی فاطمه به نماز ایستاد(158).

- مشخصات فردی امام جواد علیه السلام

امام نهم که نامش «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» و لقب او «تقی» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه.ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.(الاصول من الکافی، کلینی، ج1، ص492)م. مشهورترین لقب آن حضرت «جواد» است.(اعجوبه اهل بیت، سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری، ص25).

پدر او امام «هشتم» و مادرش «سبیکه» است که از خاندان «ماریۀ قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار می رود.(الاصول من الکافی، کلینی، ص315-492).

عمر مبارک ایشان بیست و پنج سال است(اصول کافی، کلینی، ج1، ص492)و پس از حضرت زهرا سلام الله علیها  کسی در میان اهل بیت دیده نمی شود که عمری چنین کوتاه داشته باشد.

3- خلفای معاصر آن حضرت

پیشوای نهم در مجموع دوران امامت خود با دو خلیفۀ عباسی یعنی «مامون» (193-218) و «معتصم» (218-227 هجری) معاصر بوده است و هر دو نفر او را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و طبق شیوۀ سیاسی ای که مامون در مورد امام رضا علیه السلام  به کار برده بود، او را در پایتخت زیر نظر قرار دادند.(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص148)

4- اثبات امامت

پس از شهادت امام رضا علیه السلام و به امامت رسیدن امام جواد علیه السلام در خردسالی، برخی در حقانیت شیعه و امامت امام جواد دچار شک و تردید شدند؛ اما بتدریج همگان به بر حق بودن ایشان ایمان آوردند و دانستند که امامت امری الهی است. به عبارت دیگر در دوره امام رضا علیه السلام باور به اینکه امام جواد علیه السلام از طرف خداوند منصوب و توسط امام قبل خود معرفی شده است به خوبی در اذهان مردم جای گرفته بود. در دورۀ امام جواد علیه السلام مردم عملا به این باور عقلی رسیدند که امامت، مقامی الهی است و امامت امام جواد علیه السلام مصداق کامل ضرورت نص است. عملکرد امام علیه السلام در این امر بی تاثیر نبود. ایشان با معجزه های متعدد، پاسخ به سوالهای شیعیان و شرکت در مناظره ها، امامت خویش و حقانیت خود را ثابت کردند.(تدبری در سیرۀ تاریخی اهل بیت، الهی زاده، ص 120)

در دورۀ امام جواد علیه السلام مردم عملا به این باور عقلی رسیدند که امامت، مقامی الهی است و امامت امام جواد علیه السلام مصداق کامل ضرورت نص است.

از بررسی تاریخ زندگانی امامان استفاده می شود که مسئله تبعیت از امام خردسال در زمان خود آنان مخصوصا عصر امام جواد علیه السلام نیز مطرح بوده است.به عنوان نمونه به دو روایت در این زمینه اشاره می کنیم:

·  یکی از یاران امام رضا علیه السلام می گوید: در خراسان در محضر امام رضا علیه السلام بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من، اگر (خدای نخواسته) پیش آمدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابوجعفر. در این هنگام آن شخص سن حضرت جواد علیه السلام را کم شمرد، امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سن ابوجعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت تازه قرار داد. (الاصول من الکافی، کلینی، ج1، ص322و 384)

·  امام رضا علیه السلام به یکی از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود: «من ابوجعفر را در جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم، ما خاندانی هستمی که کوچکتران ما (معارف الهی را) موبمو از بزرگانمان ارث می برند» (الاصول من الکافی، کلینی، ص320)(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 152)

5- سیاست مأمون در برخورد با امام جواد علیه السلام

سیاست مامون (هفتمین خلیفه عباسی) نسبت به امام جواد علیه السلام همان ادامه سیاست او با حضرت رضا علیه السلام بود، مامون برای حفظ موجودیت و خلافت خود، در برابر اعتراضات و قیامهای علویان، خود را به امام رضا علیه السلام نزدیک نمود، او را به عنوان ولیعهد خود اعلام کرد، و تحت نظر نگه داشت. سیاست مامون؛ به عبارت بهتر توطئه سیاسی مامون در مورد امام جواد علیه السلام نیز بر همین اساس بود، که با نزدیک شدن به آن حضرت، شیعیان را طرفدار خود کند، او حتی دخترش ام الفضل را همسر امام جواد علیه السلام گردانید، و هدفش از این کار این بود که همۀ علویان وشیعیان را از خود راضی نگهدارد. امام جواد علیه السلام نیز همچون پدرش به خاطر مصالح اسلام، و اضطرار چاره ای جز این ندیدند که در ظاهر با سیاست مامون مخالفت نکند. امام جواد علیه السلام توطئه سیاسی مامون را می دانست، ولی برای حفظ خط فکری و فرهنگ تشیع و حفظ شیعیان، در مجموع چنین مصلحت دانست که در ظاهر در مورد نزدیک شدن مامون، جواب مثبت دهد، گرچه در این راه به شهادت برسد، چرا که گاهی برای حفظ نهضت علم و خط فکری تشیع، باید تا سر حد شهادت، به پیش رفت. امام جواد علیه السلام در کنار همین سیاست، اکثر بهره برداری را در تحکیم و گسترش تشیع، و تقویت فرهنگ شیعی، و تربیت شاگردان و نمایندگان نمود، از این رو گسترش نفوذ تشیع در آن عصر، بسیار چشمگیر شد، و امام جواد علیه السلام در تمام نقاط قلمرو اسلام، نمایندگانی داشت، که آنها در بسیاری از استانها مانند: اهواز، همدان، سیستان، بست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه، و قم پخش بودند.(نگاهی بر زندگی امام جواد ع، محمد محمدی اشتهاردی، ص60-61

امام جواد علیه السلام برای حفظ خط فکری و فرهنگ تشیع و حفظ شیعیان، در مجموع چنین مصلحت دانست که در ظاهر در مورد نزدیک شدن مامون، جواب مثبت دهد.

6- پذیرش دعوت مأمون و عزیمت به بغداد

قدرت علمی امام جواد علیه السلام و محبوبیت ایشان در بین مردم، مامون را بر آن داشت تا امام عله السلام را کنترل کند و تحت نظر بگیرد. بنابراین، امام جواد علیه السلام را به بغداد فراخواند و برای شدت بخشیدن به کنترل ایشان، به امام علیه السلام پیشنهاد داد تا با دخترش ام فضل ازدواج کنند. امام علیه السلام برای صیانت خویش از شر مامون و بهبودی اوضاع به نفع خود و مسلمانان، پیشگیری از سرکوبی سران تشیع و یاران برجسته خود، نفوذ در مناصب حکومتی از طریق پیروان و طرفداران برای انجام  اقدامات مثبت به نفع شیعیان، پیشنهاد مامون را پذیرفتند.(تاریخ تشیع، سید احمد رضا خضری و دیگران، ج1، ص280-282 ؛ تدبری در سیره تاریخی اهل بیت علیهم السلام ، الهی زاده، ص 121

7- موضع گیری امام جواد علیه السلام در برابر معتصم عباسی

دوران امامت امام جواد علیه السلام با دو طاغوت یعنی مامون (هفتمین خلیفه عباسی) و معتصم (هشتمین خلیفه عباسی) برادر مامون مصادف بود، موضعگیری امام جواد علیه السلام در برابر مامون، همچون موضعگیری پدرش امام رضا علیه السلام با او بود، امام جواد علیه السلام در این عصر به طور کامل به توطه های مامون آگاه بود، ولی نرمش ظاهری مامون از یک سو، و آزادی نسبی امام در استفاده از امکانات به نفع خط فکری تشیع، ومحافظت از شیعیان از سوی دیگر، موجب شد که امام جواد علیه السلام به بازسازی و نوسازی فقه و فرهنگ تشیع پرداخت، تا اینکه مامون در سال 218 با سپاه خود برای جنگ با رومیان به سرزمین آنها رفت و پس از فتوحات، هنگام بازگشت، در چشمۀ «بدیدون» در سرزمین رقه بیمار شد و از دنیا رفت، و جنازۀ او را به طرطوس برده و در آنجا به خاک سپردند. مامون در ماه رجب سال 218 هجری از دنیا رفت، در ماه شعبان همان سال با برادرش معتصم عباسی بیعت شد، و او بر مسند خلافت نشست. شیوۀ معتصم به گونه ای بود که خلافت را از آن عباسیان می دانست، و خط فکری و عملی او براساس افکار عباسیان دنبال می شد. امام جواد علیه السلام در این هنگام در مدینه بودند. معتصم و عباسیان وجود امام جواد علیه السلام را با آن همه شیعیان و رفت و آمد آنها به محضر آن حضرت تحمل می کردند. شیوه موضع گیری امام جواد علیه السلام در برابر معتصم، همانند شیوه اجداد پاکش در برابر طاغوتها بود، نه تنها او را تایید نمی کردند، بلکه در هر فرصتی مخالفت خود را به صورتهای گوناگون با حکومت ننگین معتصم آشکار می ساختند. معتصم در کمین امام جواد علیه السلام بود تا با برنامه ای آن حضرت را از سر راه خود بردارد. نخست تصمیم گرفت تا همچون پدرانش، آن حضرت را در ظاهر محترمانه، از مدینه به بغداد آورد و از نزدیک او را تحت نظر بگیرد. از این رو در سال 220 هجری برای عبدالملک زیات (والی مدینه) نامه نوشت که حضرت جواد علیه السلام  و ام الفضل را روانۀ بغداد کن. عبدالملک زیات وسائل حرکت امام جواد علیه السلام را به سوی بغداد فراهم کرد، و آن حضرت را (با اینکه هرگز حاضر نبود از کنار حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله دور گردد، به اجبار) روانۀ بغداد نمود، وقتی که آن حضرت وارد بغداد شد، معتصم در ظاهر به استقبال او رفت و از ورود آن حضرت، تجلیل و احترام نمود. در این مدتی که امام جواد علیه السلام در بغداد بود، حوادث نشان می داد که معتصم در فکر حیله و طرح نقشه ای است تا آن حضرت را به قتل برساند.(نگاهی به زندگی امام جواد ع، محمد محمدی اشتهاردی، ص97-100)

8- آگاهی امام جواد علیه السلام از توطئه معتصم، و معرفی جانشین خود

عالم و محدث بزرگ کلینی از اسماعیل بن مهران روایت کرده، گفت: هنگامی که امام جواد علیه السلام بار اول (در عصر مامون) از مدینه به بغداد آمد، به آن حضرت عرض کردم: «فدایت گردم، من در مورد تو در این سفر ترس دارم (که تو را بکشند)، بعد از تو چه کسی عهده دار امامت می شود؟» آن حضرت، لبخندی زد و به من توجه نمود و فرمود: «آنچه را گمان می کنی در این سال، رخ نمی دهد.» هنگامی که معتصمم (در سال 220 ه.ق) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، به محضرش رفتم و عرض کردم: « فدایت گردم شما از مدینه می روید، امام بعد از شما کیست؟»، آن حضرت گریست به طوری که محاسنش خیس شد، سپس به من متوجه شد و فرمود: « در این سال بر من نگران باش، امامت بعد از من از آن پسرم علی (امام هادی علیه السلام) است.(اصول کافی، کلینی، ج1، ص323؛ نگاهی به زندگی امام جواد علیه السلام، محمدی اشتهاردی، ص102

9- مناظرات امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام  نخستین امامی بود که در خردسالی به منصب امامت رسید، حضرت مناظرات و بحث و گفتگوهایی داشته است که برخی از آنها بسیار پرسرو صدا و هیجان انگیز وجالب بوده است.علت اصلی پیدایش این مناظرات این بود که از یک طرف، امامت او به خاطر کمی سن برای بسیاری از شیعیان کاملا ثابت نشده بود از اینرو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سوالات فراوانی از آن حضرت می کردند. از طرف دیگر، در آن مقطع زمانی، قدرت «معتزله» افزایش یافته بود و مکتب اعتزال به مرحلۀ رواج و رونق گام نهاده بود و حکومت وقت در آن زمان از آنان حمایت و پشتیبانی می کرد و از سلطه و نفوذ خود و دیگر امکانات مادی و معنوی حکومتی، برای استواری و تثبیت خط فکری آنان و ضربه زدن به گروههای دیگر و تضعیف موقعیت و نفوذ آنان به هر شکلی بهره برداری می کرد. معتزلیان دستورها و مطالب دینی را به عقل خود عرضه می کردند و آنچه را که عقلشان صریحا تایید می کرد می پذیرفتند و بقیه را انکار می کردند و چون نیل به مقام امامت امت در سنین خردسالی با عقل ظاهر بین آنان قابل توجیه نبود، سوالات دشوار و پیچیده ای را مطرح می کردند تا به پندار خود، آن حضرت را در میدان رقابت علمی شکست بدهند!. ولی در همۀ این بحثها و مناظرات علمی، حضرت جواد علیه السلام (در پرتو علم امامت) با پاسخهای قاطع و روشنگر، هر گونه شک وتردید را در مورد پیشوایی خود از بین می بردند و امامت خود و نیز اصل امامت را تثبیت می کردند.(سیمای پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص155)

علت اصلی پیدایش مناظرات این بود که امامت امام جواد علیه السلام به خاطر کمی سن کاملا ثابت نشده بود از این رو برای اطمینان خاطر و به عنوان آزمایش، سوالات فراوانی از آن حضرت می کردند.

10- مبارزه با فرقه های ضاله

مبارزه با فرقه های ضاله از دیگر فعالیتهای امام جواد علیه السلام بود؛ به عنوان مثال، ایشان اقتدا به اهل حدیث (مجسمه) و واقفیه را در نماز تحریم، و همگان را از پرداخت زکات به اهل حدیث منع می کردند. همچنین زیدیه را همردیف با ناصبی ها معرفی و غلات را ملعون خواندند و حکم قتل برخی از آنها را صادر کردند.(تدبری در سیرۀ تاریخی اهل بیت علیهم السلام، الهی زاده، ص 122)

11- وکلای امام جواد علیه السلام

از آنجا که مردم برای پرسیدن مسائل دینی و حل بسیاری از مشکلات خود، ناچارند به امام علیه السلام  مراجعه نمایند، و مراجعۀ حضوری نیز برای افرادی که در مناطق دور از محل زندگی امام به سر می برند، میسور بود، لازم بود امام علیه السلام  نمایندگانی را در بخش های مختلف منصوب کند، تا بتوانند مشکلات و نیازهای مردم را به وی انتقال داده و موجبات گشایش آن را فراهم سازند. و از جهت دیگر نیز حکومت غاصب و نامشروع، محدودیت هایی را برای بسیاری از امامان علیهم السلام فراهم آورده بودند، مردم نمی توانستند به آسانی به محضر امام علیه السلام رفت و آمد کنند، این امر نیز اقتضا می کرد، امام علیه السلام برخی از افراد مورد اطمینان را به صورت مخفیانه وکیل کند، تا ارتباط مردم با امام علیه السلام همیشه برقرار باشد، و حکومت نیز برای آنان مشکلاتی به وجود نیاورد.(اعجوبه اهل البیت، اسماعیلی و طباطبایی اشکذری، ص235)

امام علیه السلام نمایندگانی را در بخش های مختلف منصوب کرد تا بتوانند مشکلات و نیازهای مردم را به وی انتقال داده و موجبات گشایش آن را فراهم سازند.

فهرست منابع :

- الاصول من الکافی، کلینی، ج1، تهران، مکتبه الصدوق، 1381ه.ق

- اعجوبه اهل البیت علیهم السلام، اسماعیلی و طباطبایی اشکذری، مهدی و سید ابوالفضل، چاپ اول، قم، موسسه انتشارات ائمه ع، 1382ش

- تدبری در سیره تاریخی اهل بیت علیهم السلام، الهی زاده ، محمد حسین، چاپ اول، به نشر، 1390ش

- تاریخ تشیع ، خضری ، احمد رضا و دیگران، چاپ دوم، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، 1385ش

- سیمای پیشوایان، پیشوایی، مهدی، چاپ اول، قم، موسسه انتشارات دارالعلم، 1375ش

- شخصیت و سیره معصومین علیهم السلام در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، شخصیت و سیره امام سجاد،امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام ، سید علی خامنه ای

- نگاهی به زندگی امام جواد علیه السلام، محمدی اشتهاردی، محمد، چاپ اول، تهران، نشر مطهر، 1374ش

 

 نظر دهید »

مواقع گناه با این‌ شماره تماس بگیرید!

18 شهریور 1394 توسط الزهرا خلخال

مواقع گناه با این‌ شماره تماس بگیرید!

از دوران کودکی تا به حال علاقه زیادی با داشتن تقویم‌های کوچک و جیبی داشته‌ایم، نکته ای که سبب علاقه ما به این تقویم‌های زیبا و دوست داشتنی شده است، علاوه بر اطلاعات فراوانی که در آن‌ها وجود دارد، درج شماره های کوتاه و ضروری در آخر تقویم‌هاست، از جمله کد کشورها و شهر های مختلف که گاهی مورد نیاز است و برای بدست آوردن آن‌ها باید به این تقویم‌ها مراجعه کنیم.

به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران؛ در کنار کد شهرها و کشورها آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است، شماره‌هایی است که هر فردی باید آن‌ها را به خاطر بسپارد تا بتواند در مواقع ضروری از آن‌ها به خوبی استفاده کند، که در این میان، شماره‌هایی مانند (۱۱۸،۱۱۵،۱۱۰،۱۲۵) از اهمیت بسزایی برخوردار هستند و روزانه افراد زیادی با آن‌ها سر و کار دارند که همین جا برای همه شما یک آرزو می‌کنم و آن اینکه از میان این شماره های چهارگانه تنها با شماره ۱۱۸ کار داشته باشید و هیچ گاه در طول زندگی نیازی به تماس با بقیه شماره‌هایی که ذکر شد پیدا نکنید.

این مطالب مقدمه ای کوتاه بود تا به معرفی برخی از شماره های ضروری در آیات الهی و نسخه موفقیتی که خداوند متعال برای ما فرستاده است بپردازیم، شماره‌هایی که لازم است هر مسلمان آن‌ها را به خاطر داشته باشد و در تمامی لحظات از آن‌ها به بهترین شکل استفاده کند.

اگر چه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان نازل شده‌اند، اما در این میان برخی از آیات با آثار و خواص حیرت انگیز خود می‌توانند در مواقع مختلف زندگی اعم از سختی‌ها و آسانی‌ها به ما کمک کنند و به بهترین شکل ممکن ما را از دریای مشکلات بیرون بکشند و راه موفقیت را به ما معرفی کنند.

بر خلاف سایر شماره های ضروری که ممکن است برای مدتی پاسخ گوی شما نباشد و شما را در انتظار قرار دهند، شماره های که در صدد معرفی آن‌ها هستیم ۲۴ ساعته هستند و شما در اولین ثانیه از
اگر چه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان نازل شده‌اند، اما در این میان برخی از آیات با آثار و خواص حیرت انگیز خود می‌توانند در مواقع مختلف زندگی اعم از سختی‌ها و آسانی‌ها به ما کمک کنند و به بهترین شکل ممکن ما را از دریای مشکلات بیرون بکشند و راه موفقیت را به ما معرفی کنند
تماس، وصل خواهید شد و پاسخگوی سۆالات شما خواهند بود.

پیشنهاد می‌کنیم که با سرمایه گذاری اندکی وقت، این شماره‌ها و همچنین آیاتی که ذکر می‌شود را به حافظه خود بسپارید تا بتوانید در مواقع نیاز به راحتی با آن‌ها ارتباط برقرار کنید.

۱ - اگر با مشکلات فراوانی مواجه هستید با شماره ۲ و داخلی ۱۵۳ تماس بگیرید.

با تماس با این شماره مهم و ضروری راهی مطمئن و شایسته برای مبارزه و در نتیجه پیروزی بر مشکلات به شما معرفی می‌شود و در طول تاریخ انسان‌های زیادی با این شماره تماس گرفته و توانسته‌اند بر مشکلات غلبه کنند، برای شما به محض تماس با این شماره آیه نورانی زیر تلاوت خواهد شد:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از شکیبایی و نماز یاری جویید؛ زیرا خدا با شکیبایان است) (البقرة : ۱۵۳)

امیر مۆمنان علی علیه‌السلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی می‌خوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می‌خواندند (تفسیر صافی ذیل آیه شریفه)

همچنین در حالات صدرالدین شیرازی (معروف به ملاصدرا) و همچنین ابن سینا نیز نقل کرده‌اند که این دو مرد بزرگ در لحظات سختی و مشکلات با این شماره‌ها تماس گرفته و مشکلات علمی خود را این‌گونه حل می‌کردند. (فوائد الرضویه، ص ۳۸۰.)

۲ - اگر ثروت می‌خواهید با این شماره‌ها تماس بگیرید (شماره ۵ و داخلی ۶۶) (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹)

با تماس با این شماره به شما گفته خواهد شد که یکی از مهم‌ترین اسرار برای ثروتمند شدن یک جامعه، عمل کردن به دستورات و توصیه های کتاب‌های آسمانی و در حال حاضر قرآن مجید است که طبق وعده خداوند متعال در این صورت انسان‌ها از برکات آسمانی و زمینی برخوردار می‌شوند.

( وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَ : و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از جانب پروردگارشان به سویشان نازل شده است، عمل می‌کردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهایشان [برکات زمینی] برخوردار می‌شدند. از میان آنان گروهی میانه‌رو هستند، و بسیاری از ایشان بد رفتار می‌کنند) (المائدة : ۶۶)

همچنین با تماس با شماره (شماره ۵۳ و داخلی ۳۹) به شما گفته خواهد شد که علاوه بر شرط ذکر شده تلاش و کوشش نیز نقش بسزایی در بدست آوردن ثروت دارد:

(وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى : و اینکه برای انسان جز حاصل
امیر مۆمنان علی علیه‌السلام از مصادیق بارز افرادی بود که در طول زندگی با این شماره بارها و بارها تماس گرفتند، چنانچه در روایتی می‌خوانیم که هر گاه کار سختی برای حضرت پیش می آمد حضرت دو رکعت نماز می‌خواندند
تلاش او نیست) (النجم : ۳۹) و هیچ فردی در طول تاریخ با تنبلی و تن پروری به ثروت نرسیده است.

۳ - اگر به دنبال خوشبختی و سعادت هستید این شماره را فراموش نکنید (شماره ۲۲ و داخلی ۷۷)

عده زیادی در جستجوی خوشبختی و سعادت با شماره های مختلفی تماس می‌گیرند، اما یا پاسخی دریافت نمی‌کنند و یا اگر پاسخی بگیرند راه اصلی و حقیقی خوشبختی به آن‌ها داده نمی‌شود و در نتیجه به بیراهه می‌روند، اما شما به راحتی می‌توانید با تماس با این شماره از راه اصلی و واقعی خوشبختی و سعادت مطلع شوید، راهی که به شما برای رسیدن به ایستگاه خوشبختی توصیه های زیبایی می‌کند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید) (الحج : ۷۷)

۴ - در مواقع گناه با این شماره تماس بگیرید (شماره ۴۱ و داخلی ۳۶)

بی شک شیطان در زندگی، همه افراد را وسوسه و به گناه تشویق می‌کند، که یکی از بهترین راه‌ها برای جلوگیری از گناه و معصیت تماس با شماره ذکر شده است، بدین صورت که در لحظه گرفتار شدن در دام گناه به خداوند پناه ببریم و خود را از آلوده شدن به پلیدی‌ها دور کنیم:

( وَإِمَّا یَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ : و اگر دمدمه‌ای از شیطان تو را از جای درآورد، پس به خدا پناه ببر که او خود شنوای داناست) (فصلت : ۳۶)

در ارتباط با این شماره مهم و حیاتی که استفاده از ان برای هر فردی ضروری و مهم است به این روایت زیبا و خواندنی از امیر مۆمنان علی علیه‌السلام اشاره می‌کنم که :

(إِذا وَسْوَسَ الشَّیْطانُ إِلی أَحَدِکُمْ فَلْیَسْتَعِذْ بِاللّهِ وَلْیَقُلْ آمَنْتُ بِاللّهِ مُخْلِصاً لَهُ الدِّیْنَ: هر گاه شیطان یکی از شما را وسوسه کند باید به خدا پناه برد، و بگوید: به خداوند ایمان آوردم، و دین خود را برای او خالص می‌کنم)(نور الثقلین، جلد ۴، صفحه ۵۵۱.)

خلاصه کلام آنکه اگرچه تمامی آیات الهی برای زندگی انسان مهم و حیاتی است، اما در میان این آیات، برخی از خواص و ویژگی‌های منحصر به فردی برخوردار هستند و به عبارتی دیگر شماره های ضروری هستند که لازم است هر مسلمانی در زندگی روزمره خود بارها و بارها با آن‌ها تماس گرفته و زندگی خود را با این شماره های حیاتی وفق ده

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 37
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

مدرسه علمیه الزهرا خلخال

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس