مدرسه علمیه الزهرا خلخال

الهم صلی علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

زندگینامه دانش آموز بسيجي شهیدمحمد حسين فهميده

17 دی 1394 توسط الزهرا خلخال


زندگي نامه

وي فرزند محمد تقي است که در خانواده اي مذهبي د ريکي از روزهاي بهاري ارديبهشت 1346 ( مصادف با سوم محرم ) در شهر خون و قيام درخانه اي محقر و کوچک در محله پامنار قم چشم به جهان گشود. دوران کودکي را همراه ساير فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وي نيز سه سال بعد از شهادت محمد حسين به فوز شهادت نايل آمد، با صفا وصميميت ودر زير سايه محبت و توجه پدر و مادري مهربان ، سپري کرد . درسال 1352، به مدرسه رفت وکلاس اول تا چهارم ابتدايي را با يک معلم روحاني طي کرد. سال پنجم ابتدايي واول و دوم راهنمايي را به دليل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه دراين شهر گذراند. درهمين دوران بود که به واسطه حوادث انقلاب، روح وي نيز، مانند ميليون ها جوان و نوجوان ديگر کشور، دچار تحولات عظيمي گرديد. شخصيت او با داشتن خانواده اي متدين ومذهبي و شرايط خاص شهر مقدس قم و نيز زمينه مساعد روحي به گونه اي شکل گرفت که سرشار از دين و فرهنگ غني اسلام بود.

از عوامل مهم ديگر د رشکل گيري شخصيت او ، نوارها واعلاميه هاي امام بود که قبل از انقلاب به دست او مي رسيد.

شهيد فهميده ، نوجواني خوش برخورد، شجاع ، فعال ، کوشا بود که به مطالعه علاقه زيادي داشت و با وجود اين که به سن تکليف نرسيده بود، نماز مي خواند و احترام خاصي براي والدينش قايل بود و هرگز به آن ها بي احترامي نمي کرد. شيفته و عاشق امام قدس سره بود و با تمام وجود سعي در اجراي فرامين امام قدس سره داشت . او مي گفت : امام هر چه اراده کند، همان را انجام خواهم داد و من تسليم او هستم .

هنگام ورود اما م قدس سره به ايران به دليل مصدوم بودن ، موفق به زيارت امام قدس سره نگرديد، اما پس از بهبودي دراولين فرصت به شهر مقدس قم رفته و موفق به ديدار شد. شهيد فهميده ، يکي از هزاران دانش آموز بسيجي کشور است که با نثار خون خود برطراوت و سرخي خون شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي افزود. وي دوران کودکي و نوجواني خود را در حالي سپري کرد که هر روز آن همراه حادثه اي بود که در شکل گيري شخصيت او موثر واقع مي شد. او با سرمايه عظميي از فهم و درک انقلابي واسلامي به دنبال طوفان حوادث انقلاب، واردجنگ شد و با وجود سن کم ، خود را به خونين شهر قهرمان رسانيد و با اقدامي آگاهانه و شجاعانه ، نام خود را در دفتر شهيدان زنده تاريخ ثبت کرد.اين دانش آموز رزمنده بسيجي، با ايمان و بينش عميق واستوارخود در جنگ با دشمن پيش قدم و با نيل به شهادت ، درس شجاعت ، فداکاري و مقاومت را به همه بسيجيان و امت حزب الله آموخت، امام بزرگوارمان از اين نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر يا د فرموده و بدين گونه نام و ياد او، منشا حماسه هاي بزرگ شد و تحول عظيمي در شيوه هاي دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ايجاد کرد و راه پيروزي وسرافرازي را يکي پس از ديگري، هموار ساخت . امروز شهيد فهميده به حق الگوي شايسته اي براي دانش آموزان بسيجي و جوانان و نوجوانان کشور مي باشد و ياد آوري اين حماسه مي تواند يادآور دوران دفاع مقدس و ارزش هاي والاي آن زمان باشد.

عزيمت به سوي جهاد

فهميده دوازده ساله بود که حوادث کردستان اتفاق افتاد.او که عشق انقلاب وامام قدس سره را در سر داشت ، خود را به کردستان رساند، ولي به دليل کمي سن، برادران کميته او را باز      مي گردانند و درصدد برمي آيند که در حضور مادرش از او تعهد بگيرند که ديگراز شهرستان کرج خارج نشود. ولي او رضايت نمي دهد و خطاب به آنان مي گويد که خودتان را زحمت ندهيد. اگر امام بگويد، به هر کجا که باشد، آماده رفتن هستم . من بايد به مملکت خدمت کنم و اضافه مي کند:  من نمي نويسم و اگربنويسم حرفي دروغ زده ام . حتي با تهديد به زندان حاضر نمي شود تعهد بدهد و بالاخره تنها از مادرش امضا مي گيرند.

درهمان روزهاي  نخست جنگ تحميلي ، محمد حسين تصميم مي گيرد که به جبهه برود وبا متجاوزان بعثي بجنگد . زمزمه رفتن را در خانواده و بين دوستانش مي افکند. دريکي از بيمارستان هاي کرج خود را به يکي از دوستانش که بستري بود، مي رساند و با او خداحافظي مي کند و از جبهه و جنگ براي او مي گويد و تکليف الهي خود را گوشزد مي کند.يک روزکه به بهانه خريد نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش مي دهد واز او مي خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصميم خود را براي رفتن به خوزستان به او مي گويد و از وي مي خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و يکي ، دو روز بعد خبر را چنين مي دهد که :

من رفتم جبهه نگران من نباشيد.

در تهران يکي از پاسداران کميته متوجه تصميم او مي شده و با وي صحبت و سعي مي کند او را از تصميم خويش منصرف نمايد، اما موفق نمي شود . شهيد فهميده که درعزم خود راسخ بود، خود را به شهرهاي جنوب کشور مي رساند و هرچه تلاش مي کند که همراه گروه يا دسته اي که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمي شود. تا با گروهي از دانشجويان انقلابي دانشکده افسري برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان مي رود واز او مي خواهد که وي را با خود ببرند. فرمانده امتناع مي کند، اما شهيد فهميده ، آن قدر اصرار مي کند تا فرمانده را متقاعد مي کند که براي يک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراين مدت کوتاه هر کاري که پيش مي آيد حسين پيشقدم شده و استعداد و قابليت خود را درهمه کارها نشان مي دهد. درهمين مدت کوتاه حضور درخرمشهر با دوستي که درآن جا پيدا کرده بود، يعني محمد رضا شمس ، هر دو مجروح مي شوند وآن دو را به بيمارستان منتقل مي کنند و علي رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحيت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر بر مي گردد. درحين برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وي از حضور درخط مقدم، چشمان حسين پراز اشک شده و با ناراحتي به فرمانده مي گويد:

من به شما ثابت مي کنم که مي توانم به خط بروم ولياقت آن را دارم.

او براي اثبات لياقت خود يک با ر به تنها يي به ميان عراقي ها رفته ولباس و اسلحه اي از عراقي ها به دست مي آورد و در هيئت يک عراقي به نيروهاي خودي نزديک مي شود،     به طوري که رزمندگان مشاهده مي کنند که يک عراقي کوچک به طرف آنان مي آيد!       مي خواهند به او شليک کنند، که يکي از آنان مي گويد، صبرکنيد با پاي خودش بيايد تا اسيرش کنيم . هنگامي که نزديک مي شود، مي بينند حسين است که خواسته ثابت کند که    مي تواند با دست خالي هم با عراقي ها بجنگد و شهامت ولياقت حضور در خط مقدم را دارد.

مسوول گروه که به توانمندي و توانايي واراده پولادين حسين براي رزم د رجبهه اعتماد واطمينان پيدا مي کند، به او اجازه ماندن د رجبهه را مي دهد.

کيفيت شهادت

از آن پس او به اتفاق دوست شهيدش محمد رضا شمس ، دريک سنگر قرار داشتند تا درهجوم عراقي ها به خرمشهر محاصره مي شوند.محمد رضا شمس ، دوست و هم سنگر حسين زخمي مي شود و حسين با سختي و زحمت زياد او را به پشت خط مي رساند و به سنگر خود بر مي گردد و مي بيند که تانک ها ي عراقي    ( ظاهرا 5 دستگاه ) به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده ودر صدد محاصره آن ها هستند.حسين درحالي که تعدادي نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت مي کند. تيري به پاي او مي خورد واز ناحيه پا مجروح مي شود. اما زخم گلوله     نمي تواند از اراده محکم و عزم پولادين او جلوگيري نمايد. بدون هيچ دغدغه  و ترديدي تصميم خود را عملي مي کند واز لا به لاي امواج تير که از هر سو به طرف او مي آمد، خود را به تانک پيشرو مي رساند وآن را منفجر مي کند و خود نيز تکه تکه مي شود . افراد دشمن گمان مي کنند که حمله اي از سوي نيروهاي ايراني صورت گرفته است ، جملگي روحيه خود را مي بازند و با سرعت تانک ها را رها کرده و فرار مي کنند. در نتيجه ، حلقه محاصره شکسته مي شود و نيروهاي کمکي هم  مي رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان  پاک سازي مي کنند.

فهميده در بيان رهبري

رهبر معظم انقلاب ، مي فرمايند: زنده نگه داشتن ياد حادثه شهادت دانش آموز بسيجي ، شهيد فهميده از اصالت هاي دفاع مقدس مي باشد .مقام معظم رهبري د رديدار با خانواده او در رابطه با فداکاري و شجاعت او فرمودند: بروز چنين حوادثي که از تربيت صحيح واصالت هاي خانوادگي است ، صرفا درمحيط هاي اسلامي جلوه گري و نور افشاني مي کند.

فهميده از نگاه آويني

سيد شهيدان اهل قلم ، حاج مرتضي آويني ، در قسمتي از برنامه پنجم روايت فتح با نام شهري درآسمان شهادت محمد حسين فهميده را اين گونه زيبا ترسيم مي کند: خرمشهر، از همان آغاز خونين شهر شده بود. خرمشهر، خونين شهر شده بود. آيا طلعت را جز از منظر اين آفاق  مي توا ن نگريست ؟ آنان درغربت جنگيدند و با مظلوميت به شهادت رسيدند و پيکرهاي شان زير تانک هاي شيطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پيوست . اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا در نمي يابند. گردش خون در رگ هاي زندگي شيرين است . اما ريختن آن در پاي محبوب ، شيرين تر…. شايستگان آنانند که قلبشان را عشق تا آن جا انباشته است که ترس از مرگ جايي براي ماندن ندارد. شايستگان جاودانانند. حکمرانان جزاير سرسبز اقيانوس بي انتهاي نور، که پرتوي از آن همه کهکشان آسمان دوم را روشني بخشيده است.

خبر شهادت حسين فهميده

صداي جمهوري اسلامي ايران با قطع برنامه هاي خود اعلام مي کند که نو جواني سيزده ساله با فداکاري زير تانک عراقي رفته آن را منفجر کرده و خود نيز به شهادت رسيده است . امام قدس سره در پيامي که به مناسبت دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي صادر مي کنند، جملات معروف خود را پيرامون او مي فرمايند: رهبر ماآن طفل سيزده ساله اي است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است، با نارنجک ، خود را زير تانک دشمن انداخت وآن را منهدم نمود و خود نيز شربت شهادت نوشيد.

به اين ترتيب و با اين کلمات ، حسين و فداکاري و شجاعت او جاودانه شد. بقاياي پيکر شهيد حسين فهميده دربهشت زهرا، قطعه 24، رديف 44، شماره 11، به خاک سپرده مي شود.

 نظر دهید »

زندگی نامه شهید مرحمت بالازاده

17 دی 1394 توسط الزهرا خلخال

نام : مرحمت
نام خانوادگی : بالازاده

نام پدر : حضرتقلی

تاریخ تولد : ۱۷/۳/۱۳۴۹

تحصیلات : دانش آموز

تاریخ شهادت : ۲۱/۱۲/۱۳۶۳

محل شهادت : جزایر جنوب

 

 در هفدهم خردادماه 1349 در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، خانواده ای صاحب فرزندان دوقلویی می شوند که یکی از آنها نیامده به سوی پروردگار بر می گردد و آن یکی برای خانواده اش تحفه ای می ماند. خانواده نام “مرحمت” را برایش بر می گزینند.

پدرش “حضرتقلی” در روستاهای اطراف دستفروشی می کرد و مادرش هم به کارهای خانه مشغول بود. مرحمت از اوایل کودکی جسور بود به طوری که مادرش به او می گوید: «می ترسم چشم بخوری و نظر شوی»

بالاخره تحصیلاتش را تا ابتدایی ادامه می دهد و همین مواقع مصادف می شود با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از  آن شروع جنگ تحمیلی.

مرحمت دیگر نمی تواند تحمل کند و می خواهد در دوران ابتدایی به جبهه اعزام شود  ولی هیچ کس تصورش را هم نمی کند که او می خواهد به مناطق عملیاتی برود.

بالاخره مرحمت وارد بسیج می شود و توانایی های خود را نشان می دهد. در پایان دوره آموزشی در امتحان تیراندازی، مرحمت در کل گردان نفر پنجم شده و تعجب همگان را برانگیخته بود. ولی با تمام اینها به خاطر سن کمش با اعزام او مخالفت می کردند. چندین بار در مراحل اعزام در گرمی و اردبیل، و در خان آخر در تبریز اجازه اعزام به او داده نمی شود.

مرحمت سرش را پائین انداخته و با حسرت می گوید: “اینها به من می گویند سن تو کم است اما خیال کرده اند، هر طوری شده من باید خودم را به جبهه برسانم".

او به هر دری می زند تا اینکه فرجی پیدا شود. اما واقعاً هم سن و هم هیکل او در قد و قواره جنگ نبود.

مرحمت تکلیف خود را شناخته بود و بر اساس آن تکلیف باید به جبهه می رفت، لذا برای رسیدن به هدف، تصمیم بزرگی می گیرد و خود را به تنهایی و با مشقت هر چه تمام تر به پایتخت می رساند و به ملاقات رئیس جمهور می رود. با چه مشکلاتی وارد ساختمان ریاست جمهوری می شود، بماند.

رئیس جمهور وقت حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله را ملاقات می کند. در آن ملاقات به حضور حضرت قاسم (ع) در واقعه عاشورا و 13 ساله بودن آن بزرگوار اشاره می کند و می گوید “اگر من 12 ساله اجازه حضور در جبهه ندارم، پس از شما خواهش می کنم که دستور بدهید  بعد از این روضه حضرت قاسم (ع) خوانده نشود.”

حرف های مرحمت رئیس جمهور را تحت تأثیر قرار داد و ایشان دست خطی با این مضمون می نویسد که «مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود» یعنی مجوزی بسیار معتبر که نوجوانی با این قد و قواره ولی شجاع و نترس از رئیس جمهور می گیرد، جای هیچ حرفی و حدیثی را باقی نمی گذارد.

توانایی های او در منطقه عملیاتی و در چندین عملیات، رابطه او با شهید باکری و اینکه شهید باکری به منظور تبلیغ و روحیه دادن به رزمندگان دیگر که چنین فردی با سن کم، رو در روی دشمن می ایستد و جان فشانی می کند، مرحمت را برای دیگران الگویی می خواند.

مرحمت با آن جثه کوچک، قیافه معصومانه و دوست داشتنی، به فرمانده روحیه بچه ها تبدیل شده بود. نقل داستان و رشادت ها و شجاعت های او در میدان نبرد، موجب تقویت روحیه رزمندگان بود.

از جمله مسایل جالب درباره زندگی شهید بالازاده این است که هر زمانی این شهید بزرگوار برای مرخصی به پشت جبهه می آمده به درخواست امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نماز جمعه برای مردم سخنرانی و آنها را برای رفتن به جبهه تشویق می کرد.

مرحمت در یکی از عملیات ها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه می شود و این در حالی بوده است که آن شهید قهرمان اسلحه ای هم در اختیار نداشته است، ولی ناگهان متوجه شیئی می شود و آن را بر می دارد و به عربی می گوید: “قف” یعنی “ایست” آنها از ترس و وحشت تسلیم او می شوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر می آورد.

افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی می گوید: “می خواهم از شما یک سوال بپرسم. من خودم در چند کشور دوره چریکی دیده ام ولی تابحال اسلحه ای که سرباز شما بدست داشت را ندیده ام” نگو که مرحمت که به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودر می شود که به زمین افتاده و آن را بر می دارد و عراقیها هم از خوفی که خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه ای پیشرفته می بینند و مرحمت برای اینکه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینکه اگزوز را بیاورد آفتابه را می آورد و می گوید “من با این اسلحه شما را اسیر گرفته ام” این حرف باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود.

مرحمت حدود سه سال در جبهه ها، جنگ کرده بود تا اینکه 21 اسفند 1363 در عملیات بدر در جزایر جنوب به درجه رفیع شهادت که کمتر از آن حق او نبود نایل می آید

روحش شاد.

 نظر دهید »

توصیه‌‌ اخلاقی امیرالمومنین (ع) درباره شوخی کردن

17 دی 1394 توسط الزهرا خلخال

اسلام با در نظر گرفتن استعدادهای بالقوه آدمیان سعی در ارتقای جایگاه معنوی انسان‌ها در نزد خداوند دارد. این نوع نگرش در تمام دستورات ائمه و سفارش‌های دین اسلام نهفته است، بطوریکه با ارائه دستوراتی عینی و ملموس در رابطه با زندگی روزمره و امورات دنیوی انسان‌ها، جانب تعادل را پیش گرفته است و نه مانند برخی ادیان با جانب داری از امورات دنیایی، آخرت را رها کرده و نه با اساس قرار دادن آخرت، ریاضت‌گرایی دنیایی را پیش گرفته است. شوخی و طنز یکی از ویژگی های رفتار آدمی است که هم می تواند به عنوان یک قابلیت مورد استفاده قرار گیرد و هم می تواند به عنوان یکی از اخلاقیات ناپسند جلوه کند. بپرهیز از شوخی! امیرالمومنین علی(ع) می فرمایند: «بپرهیز از شوخی و بازی و مزاح و خنده و سخنان بی فایده و باطل.» (۱) چاشنی کارهای جدی کمی شوخی! و در جایی دیگر می فرمایند: «أعقل الناس من غلب جده هزله و استظهر على هواه بعقله‏»؛ عاقل‌ترین مردم کسی است که کارهای جدی او برشوخی‌اش غالب باشد و کمک گیرد از عقل خود برای غلبه بر هوا و خواهش خود. (۲) در واقع حضرت می فرمایند اگر می خواهید در زمره انسان‌های عاقل به‌شمار آیید، باید کارها و امورات جدی شما بر شوخی و خنده شما پیشی گیرد. حضرت در این گفتار ما را از شوخی منع نمی‌کنند بلکه می‌گویند سعی کنید در کنار کارهای جدی زندگی‌تان کمی شوخی چاشنی کنید نه این که در کنار شوخی و خنده کمی کار جدی چاشنی کنید! همان طور که در قسمت های پیشن بیان شد اسلام در زمینه شوخی و خنده نیز، جانب اعتدال را رعایت می‌کند و متذکر می‌شود شوخی در حد اعتدال و کم آن مطلوب است، اما اگر از حد گذشت؛ نتایجی در پی دارد که قابل جبران نیستند و تا مدت ها باید به دنبال خلاصی از مشکلات ایجاد شده ناشی از آن باشید. مضرات شوخی بی جا و بسیار ۱. یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد! علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «آگاه باشید! به خدا سوگند که یاد مرگ مرا از شوخى‏ و کارهاى بیهوده باز مى‏دارد.» (۳) حضرت در این سخن شوخی کردن را در زمره بسیاری از کارهای بیهوده و بی ثمر قرار می دهند که انسان را از یاد آخرت غافل می‌کند. گاهی اوقات انسان آن قدر در شوخی و خنده‌های بی مورد زیاده‌روی می‌کند که دیگر جایی برای توجه به خداوند در دل آن‌ها باقی نمی‌ماند. در واقع شوخی بسیار مانند خنده زیاد دل را می‌میراند. ۲. «مردى شوخى‏ نکرد، جز آنکه پاره‏اى از عقل خود را بیرون انداخت.» (۴) ۳. «غلبه کردن شوخی در انسان تصمیم جدی او را در کارها باطل کند.» (۵) ۴. «شوخی بسیار نشانه نادانی است.» (۶) ۵. «مزاح و شوخی سبب جدایی است و کینه در پی دارد.» (۷) ۶. «آفت هیبت و شکوه انسان مزاح و شوخی است.» (۸) ۷. «کسی که شوخی بسیار کند، وقار و سنگینی او کم شود.»(۹) ۸. «کسی که شوخی کند او را سبک شمارند.»(۱۰) اما جدای از مضرات شوخی زیاد برای شخصیت و تعالی روحی انسان، شوخی می‌تواند در بسیاری از موارد مفید باشد. هرچند که شاید تشخیص جایگاه شوخی به‌جا کار سختی باشد، اما شوخی درست و به موقع خالی از فایده نیست. موقعیت و جایگاه شوخی نکته ای که همیشه باید در شوخی کردن مد نظر داشت موقعیت و جایگاه آن است. آیا واقعا فضا و موقعیت ظرفیت شوخی ما را دارد؟ یا شوخی کردن در این فضا باعث سبک مغز جلوه کردن ما می‌شود؟ اما اگر شوخی همراه با نکاتی ظریف باشد قطعا تبعات فوق را در پی نخواهد داشت. در بسیاری اوقات انسان‌ها در شوخی بر ارزش‌های اخلاقی پای نهاده و با شوخی یکدیگر را به تمسخر می‌گیرند و با بیان خلقیات منفی افراد حاضر، بذر کینه می‌کارند. گاهی اوقات نیز افراد در شوخی های خود ادب را لحاظ نمی‌کنند و این شوخی وقار و متانت آنها را خدشه‌دار می‌کند. حربه‌ای مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز اما اگر این شوخی برای تلطیف فضا و ملازم با اخلاقیات و رعایت ادب و بدون تمسخر گرفتن افراد باشد؛ فواید بسیاری هم به دنبال خواهد داشت. شوخی می‌تواند یکی از حربه‌های مفید برای ایجاد روابط دوستانه و محبت آمیز باشد. انسان‌ها می‌توانند با شوخی‌های خود سنگینی فضا را بشکنند و روابط را نزدیک‌تر سازند. از عوامل مهم موفقیت سخنرانان شوخی می تواند یکی از عوامل مهم موفقیت سخنرانان باشد. وقتی خستگی و بی حوصلگی در مخاطب سرایت کرده و روحیه خواب آلودگی در همه محیط نشت یافته است؛ یک شوخی کوچک می‌تواند محیط را برای ادامه سخنرانی فراهم‌تر کند. نکته‌ای که بسیاری از سخنرانان از آن غفلت می‌کنند و بازدهی سخنان خود را پایین می‌آورند. در نتیجه می توان گفت در شوخی کردن باید حد اعتدال را رعایت نمود تا از مضرات بی شمار آن در امان بود و از فواید آن بهره‌مند گردید.

 نظر دهید »

صحبت با خدا...

14 دی 1394 توسط الزهرا خلخال

 

زنی می گوید…. داشتم نماز میخواندم و طفلم نزدیک من بود و مرا مرتب صدا میکرد… و من جوابش را نمی دادم…برادرش که دو سال از او بزرگ تر بود آمد و به او گفت :

زشته…. صحبت دو نفر رو داری قطع می کنی…. مامان داره الان با الله صحبت می کنه!…

تمام بدنم به لرزه افتاد و در برابر بزرگی و عظمت کسی که در برابرش ایستاده بودم احساس کوچکی و ضعف کردم…

و هر وقت که برای نماز تکبیر می گفتم این جمله کودکم در فکر و گوش من تکرار می شد…

 

خدايا…

خواستم بگويم تنهايم ،

اما نگاه خندانت مرا شرمگين کرد ؛

چه کسي بهتر از تو …؟

 نظر دهید »

تجمع اعتراض آمیز حوزه علمیه الزهراء(سلام الله علیها) شهرستان خلخال به اعدام شیخ نمر

13 دی 1394 توسط الزهرا خلخال

بسمه تعالي

حوزه علميه الزهراء(سلام الله عليها)  شهرستان خلخال در محكوميت  اقدام جنايتكارانه آل سعود در اعدام عالم رباني شيخ نمر مراسمي را برگزار كردند در اين مراسم خانم حبيبه شاهنده مديرحوزه علميه در ابتداي سخنانشان شهادت عالم بزرگواررا  به محضر آفا امام زمان (عج)  و مقام معظم رهبري (مدظله العالي)  تسليت  گفتند و با اشاره به زندگي سراسر مبارزه شيخ نمر افزودند ايشان از معروف‌ترین و شایسته‌ترین مدرسان علوم مذهبی و دینی در حوزه‌های علمیه به شمار می‌آید که حتی در حوزه‌های علمیه ایران و سوریه به تدریس کتاب‌هایی همچون کتاب “اللمعة الدمشقیة” و کتاب “جامع المدارک” و عروة الوثقى” “الحلقات” شهید سید محمدباقر صدر پرداخته است.

ايشان در ادامه با اشاره به خصوصيات اخلاقي عالم مبارز شيخ نمر(ره ) افزودند: از جمله خصوصیات اخلاقی اين عالم بزرگوار بلندمنشی و وسواس او در مراعات و حفظ اصول و مبادی و ارزش‌های دینی ملاحظه کرد که بازتاب آن به‌خوبی در خط مشی فکری و جهادی‌اش آشکار است  همچنین شیخ، از دیدی باز و آگاه نسبت به حوادث جاری پیرامون خود چه در عربستان و چه در منطقه برخوردار است و همین موجب شده تا دارای دید تحلیلی دقیقی از جریان امور در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی باشد که یکی از دلایل آن بنا به گفته شيخ نمرارتباط عمیق وی با قرآن و اهل بیت علیهم‌السلام است که همواره روشنگر راه وی در زندگی بوده‌اند.

خانم شاهنده با اشاره به مبارزات سياسي و جهادي  شیخ نمر خاطر نشان كردند : اين عالم بزرگوار همواره در خطابه‌‌هایش رژیم سعودی را بخاطر  اعمال  جنايتكارانه و “سیاست‌‌های تبعیض‌آمیز طایفه‌ای سازمان‌یافته محكوم مي كردند  و در اين راه از گفتن کلام حق، بیم و واهمه‌ای نداشتند. و به شهادت رساندن اين عالم بزرگوار برگي ديگر از كارنامه سياه رژيم منحوس آل سعود ورق خورد.

ايشان در پايان سخنانشان ضمن محكوميت جنايات آل سعود دراعدام شيخ نمر گفتند: پيام شهادت شيخ نمر، مبارزه با آل سعود و استكبار جهاني است و خون به ناحق ريخته شيخ نمر، راه سقوط رژيم منحوس آل سعود را فراهم مي كند.

در پايان اين مراسم بيانيه مركز مديريت خواهران در محكوميت اعدام شيخ نمر توسط يكي از طلاب قرائت شد و طلاب با حضور در جلوي ساختمان حوزه علميه الزهراء(سلام الله عليها) با دادن شعارهاي مرگ بر آل سعود جنايتكار، جنايات آل سعو را محكوم كردند.

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 42
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

مدرسه علمیه الزهرا خلخال

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس