صحبت با خدا...
14 دی 1394 توسط الزهرا خلخال
زنی می گوید…. داشتم نماز میخواندم و طفلم نزدیک من بود و مرا مرتب صدا میکرد… و من جوابش را نمی دادم…برادرش که دو سال از او بزرگ تر بود آمد و به او گفت :
زشته…. صحبت دو نفر رو داری قطع می کنی…. مامان داره الان با الله صحبت می کنه!…
تمام بدنم به لرزه افتاد و در برابر بزرگی و عظمت کسی که در برابرش ایستاده بودم احساس کوچکی و ضعف کردم…
و هر وقت که برای نماز تکبیر می گفتم این جمله کودکم در فکر و گوش من تکرار می شد…
خدايا…
خواستم بگويم تنهايم ،
اما نگاه خندانت مرا شرمگين کرد ؛
چه کسي بهتر از تو …؟