سیرۀ مدیریتی حضرت امام خمینی(ره)
سیرۀ مدیریتی حضرت امام خمینی(ره)
در استراتژی رهبری امام خمینی مؤلفۀ اساسی خدا محوری است. بدین معنا كه جهت كلی حركت امام در رهبری را خدا محوری تشكیل میدهد. از اینرو بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رهبر و مدیر فرزانهای بودند كه حركت انقلابی خودشان را با فرهنگ خدا محوری آغاز، و در مسیر طولانی زندگی سیاسی، تلاش كردند كه از قدرتی مافوق قدرتهای بشری مدد جویند؛
اشاره:
مدیریت الهی مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و مراتب وجود اوست، چنین مدیریتی با ادارۀ قلبها تحقق مییابد. اینگونه مدیریت ویژۀ انبیاء و اولیای مكرم الهی و پیروان حقیقی ایشان است. تمام انبیاء به منظور خارج كردن انسان از مرتبه حیوانی و وارد كردن او در مرتبه رحمانی، خروج از ظلمات به سوی نور و تحول به اسم «رب» آمدهاند تا با هدایت و اداره مردمان این تحول را تحقق بخشند:
«الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ[1]؛ این كتابی است كه به تو نازل كردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از ظلمتها خارج كنی و به سوی نور ببری، به سوی راه خدای عزیز و ستوده.»
در بینش اسلامی، مدیریت به عنوان مسئولیتی سنگینتر، همراه با خدمتی گستردهتر مطرح میشود و مدیر اسلامی ، مدیریت را برای حاكمیت خویش نمیخواهد، اگر چنین اندیشهای در ذهن مدیر بوجود آمد كه او حاكم است نه خادم، دیگر او مدیر اسلامی نخواهد بود و هرگاه با چنین بینشی، خدمتی هم در این مسند انجام دهد به خاطر تثبیت موقعیتهای حكومتی انجام میگیرد.
مدیر باید مدیریت را برای خدمت بخواهد و به عبارت دیگر خدمت نباید وسیله حاكمیت باشد بلكه بعكس حكومت باید وسیلهای برای خدمت باشد.
حضرت امام خمینی(ره) در اینباره میفرمایند:
«تمام انبیاء، موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربیت كنند، آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند.[2]»
دیدگاه امام خمینی(ره):
رسول اكرم(ص) و تربیتشدگان سیرۀ وی در مدیریت خود رفتاری از سر بندگی حق و تواضع نسبت به خلق داشتند و همین سبب آن همه عزت و سیادت بود. حضرت امام خمینی كه خود تربیت یافته این مكتب است با عنایت به آنچه سیره نویسان و اهل حدیث نقل كردهاند، مینویسد:
«رسول خدا(ص) كه علمش از وحی الهی مأخوذ بود و روحش بقدری بزرگ بود كه یك تنه بر روحیات میلیون میلیون بشر غلبه كرد، تمام عادات جاهلیت و ادیان باطله را زیر پا گذاشت و نسخ جمیع كتب كرد و دایره نبوت به وجود شریفش ختم شد، سلطان دنیا و آخرت و متصرف در تمام عوالم بود، به اذن الله تواضعش با بندگان خدا از همه كس بیشتر بود. كراهت داشت كه اصحاب برای احترام او به پا خیزند. وقتی وارد مجلسی میشد پایین مینشست. روی زمین طعام میل میفرمود و روی زمین مینشست و میفرمود من بندهای هستم، میخورم مثل خوردن بنده و مینشینم مثل نشستن بنده.[3]»
حضرت امام خمینی(ره) نیز با تأسی به سیرۀ آن حضرت در زندگیش كوچكترین نشانهای از تفاخر و تجمل نمیتوان یافت. سیره پیامبر اكرم(ص) تحولی بر مبنای تحول رابطه انسان با خدا فراهم ساخت. حضرت امام خمینی(ره) میفرماید:
«اگر برای هر دولتی برنامهای است، میشود گفت كه برنامه رسول اكرم(ص) همان سورهای است كه در اول نازل شده است … برنامه را هم كه این آیه شریفه به حسب اعتبار و به حسب احتمال تعیین میفرماید به خود رسول اكرم خطاب است لكن خطابات قرآن، آنهم كه به خود رسول اكرم است غالبا عام است. (اقرا باسم ربك) از اول كه قرائت شروع میشود تعیین میفرماید كه قرائت چه جور باید باشد، به اسم رب باید باشد تمام كلماتی كه از اسم رب جدا باشد شیطانی است.[4]»
حضرت امام به همه توصیه مینمودند كه در همه امور با اسم الله وارد شوند و با خلوص و از سر صدق دست به عمل زنند از توصیههای دیگر حضرت امام حتی قبل از پیروزی انقلاب اصلاح رابطه خود و خدا بود زیرا او معتقد است كه آنان كه فارغ از اصلاح میان خود و خدا، در میدان اداره خلق و تدبیر امور مردمان گام مینهند، به سوی تباه كردن خود و مسئولیت و مردمان سیر میكنند . چنانكه در درسهای خود در نجف اشرف این حقیقت را چنین یادآور شدهاند:
«بكوشید پیش ازآنكه وارد جامعه گردید خود را اصلاح كنید، مهذب سازید، آن روز كه اجتماع به شما روی آورد دیگر نمیتوانید خود را اصلاح نمایید… خدا نكند انسان پیش از آنكه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا كند كه خود را میبازد، خود را گم میكند… اگر در كارها نیت خالص نباشد انسان را از درگاه ربوبی دور میكند.[5]»
اصل مهمی كه امام خمینی بر اساس شیوه توحیدی از مدیریت و رهبری و بر آن تاكید میورزد و به طور یقین اقدام ایشان در تشكیل حكومت و بدست گرفتن رهبری جامعه، از آبشخور آن اصل مدد گرفته، اصل مهم «ادای تكلیف» است.
در رویكرد بنیانگذار جمهوری اسلامی «تأكید بر محوریت و اصالت تكلیف با قطع نظر از حصول یا عدم حصول نتیجه است بدین معنا كه انسان باید در هر حال بر مدار تكلیف شرعی زندگی كند و وقتی كه به انجام یا ترك فعلی، موظف شد، بنابر تكلیف عمل نماید، خواه به نتیجه برسد یا نرسد. هیچ گاه علم مكلف، به عدم حصول نتیجه ظاهری، رافع تكلیف نیست.[6]»
ایشان درباره عمل به تكلیف بدون توجه به نتیجه میفرمایند: «همه ما مأمور به تكلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه[7]»
لذا باید این مسأله را در نظر گرفت كه رفتار و سلوك امام به عنوان یك مرد الهی ریشه در وحی داشته و از هویت دینی برخوردار بود، بدین سان تار و پود شخصیت وی از گزارههای اسلامی سیراب شده و از این راه شاكلۀ رفتاری او رشد یافته است؛ از این رو آن مرد خدا حاكمیت الهی را در وجود خود و در جامعه پذیرفته و رفتارهای فردی و اجتماعیاش، براساس آرمانها و هدفهای دینی شكل گرفته بود. بر این اساس با توجه به هنجارهای دینی، هویت دینی و ارزشی را در مدیریت دینی مطرح ساخته و در برخورد با دیگران، آن را یك اصل اساسی تلقی مینمود.
ارزشهای معنوی و الهی كه مبنای حركت امام در انقلاب اسلامی بوده و رهبری امام خمینی را متأثر ساخته، در قالب یك نظام ارزشی استوار و پذیرفته شده در جامعه، سرمایه بزرگی برای آن جامعه به شمار میرود كه به پشتوانه آن تعادل و نظم لازم برای رشد و تعالی فراهم میگردد و مانع صرف هزینههای انسانی و اقتصادی برای ایجاد ابزارهای كنترل از روشهای متكی به جبر و زور می شود و همین امر سبب خود كنترلی در مدیریت شده و نظارت درونی ایجاد میكند، چه اینكه توسل به وجدان افراد از راه ایجاد معیارهای درست و نادرست در یك سیستم اخلاقی و نظام ارزشی می تواند نظارت اجتماعی را بر پایه روابط متقابل اجتماعی مطرح سازد.
در استراتژی رهبری امام خمینی مؤلفۀ اساسی خدا محوری است. بدین معنا كه جهت كلی حركت امام در رهبری را خدا محوری تشكیل میدهد. از اینرو بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران رهبر و مدیر فرزانهای بودند كه حركت انقلابی خودشان را با فرهنگ خدا محوری آغاز، و در مسیر طولانی زندگی سیاسی، تلاش كردند كه از قدرتی مافوق قدرتهای بشری مدد جویند؛ ایشان تقریباً در همه رخدادهای زندگیشان (چه فردی و چه اجتماعی) اصل نظارت الهی، و توجه به خواست و رضای خداوند را باور داشتند و به یك مرحله ای از تكامل انسانی دست یافته بودند كه تقدم خدا بر دیگران، خواست آرمانی شان گشته بود.
با نگاهی به زندگی پر بركت این مدیر توانا، اهمیت این اصل استراتژیك ظاهر و نمایان میگردد؛ برای مثال در مطرح شدن مرجعیت ، ایشان كوچكترین روی خوشی به كسانی كه به طرح مرجعیتشان میپرداختند، نشان ندادند و شخص امام شدیداً از مطرح نمودن خودشان برای این مقام ممانعت ورزیدند و اعلام فرمودند كه راضی نیستم در خانه من كوچكترین قدمی در این جهت برداشته شود.[8]
و باز در جای دیگر فرمودند: «خدا گواه است من برای رسیدن به مرجعیت حتی یك قدم بر نداشتهام ولی اگر مرجعیت به سراغم آمد از پذیرفتن آن باكی ندارم.[9]
آنچه برای هر موحدی قابل قبول است اینكه انگیزه هر كاری باید الهی باشد، پس در انجام آن كار، نیت و انگیزه الهی توام با ادای تكلیف و عمل صالح باشد؛ و در رهبری امام این ویژگی مشهود بوده ایشان در زندگی خصوصی و سیاسی شان، هیچ گاه از خداوند غافل نبودند و رضایت او را همواره در نظر داشته است.
از نشانههای یك مجموعه انسانی سالم و مدیریت صحیح، وجود روحیه نصیحت و انتقاد است. انتقاد و ارشاد و دعوت به خیر به استناد روایت “كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ ” فریضهای است همگانی و برپاداشتن آن در انحصار قشر خاصی نیست:
«امر به معروف و نهی از منكر دو اصلی است در اسلام كه همه چیز را میخواهد اصلاح كند. یعنی با این دو اصل میخواهد تمام قشرهای مسلمین را اصلاح بكند، به همه ماموریت داده به همه … هیچ فرقی هم بین قشرها در این امر نیست كه همه باید طاعت خدا بكنند.[10]»
پی نوشت ها:
——————————————————————————–
[1] . قرآن كریم، سوره ابراهیم، آیه 1
[2] . خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۸، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۳۲۴
[3] . خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۴، ص ۹۶
[4] . خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۸، همان
[5] . خمینی، روح الله، جهاد اكبر، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی( س)، ۱۳۷۴، ص ۲۱
[6] . ر.ك: امام خمینی و حكومت اسلامی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۳۲
[7] . خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۲۱، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، ص ۹۵
[8] . وجدانی، مصطفی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج 2، تهران: پیام آزادی، 1374، ص 100
[9] . همان، ج ۱۵، ص ۱۰۱
[10] . خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج۵، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۸، صص ۵۵۰-۵۵۱
* مسعود فولادفر، كارشناس ارشد اندیشه سیاسی در اسلام
مرکز اسناد انقلاب اسلامی